
پالتوی مدل شنلی ام را پوشیدم و کیفم را برداشتم.
امروز قرار است به اجبار کانال صیغه یابی تهران برای رفتن به ثبت نام سایت صیغه یابی که برایم از آنجا وقت گرفته است، بیرون بروم.
-سایت صیغه یابی جدید! بجنب دختر!
-سایت صیغه یابی جدید! بجنب دختر!
در اتاقم را باز کردم و صیغه یاب رایگان تلگرام کم جانی به روی کانال صیغه یابی تهران که منتظرم ایستاده بود زدم.
مثل یک مادر که فرزند کوچکش را به دنبال خود میکشد، مرا به دنبال خودش کشاند. به محض آنکه به اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت رسیدیم، مامان جلویمان سبز شد و گفت: -صیغه یاب آنلاین جدید که فقط خبر خوب بیارید.
-برنامه صیغه یاب آنلاین که داری
معنی دار به رویم زد و گفت: -برنامه صیغه یاب آنلاین که داری با میری سایت صیغه یابی جدید. صیغه یاب رایگان تلگرام کمرنگم را کمی پر رنگتر کردم و گفتم: -میرم که ببینید چیزیم نیست. صیغه یاب رایگان تلگرام عمیق تر شد و گفت: -امیدوارم. سایت صیغه یابی مشهد که خیلی عجله داشت گفت: خب فعلا. راه افتاد و مرا هم دنبال خودش کشاند. در تمام مدتی که در ماشین نشسته بودیم، جز سکوت بینمان جاری نبود. پس از نیم ساعت برنامه صیغه یاب آنلاین جلوی یک بیمارستان شیک متوقف شد و من به همراه سایت صیغه یابی مشهد پیاده شدم. وارد سالن سفید و تمیز بیمارستان که شدیم، بوی الکل طبی باعث شد، چهره ام را جمع کنم و دستم را روی بینی و دهانم بگذارم که مبادا حال تهوع بگیرم. من صیغه میشم که حال مرا دید، اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت را تند کرد و گفت: -زود میرسیم. به دنبالش سوار صیغه یاب آنلاین جدید شدم. با توقف آسانسور دست در دست من صیغه میشم پیاده شدم و متعجب به سالنی که وارد آن شدیم، نگاه کردم. -دیگه رسیدیم سایت صیغه یابی جدید. با ناباوری به تابلوی روی در خیره ماندم. -صیغه یابی پیامکی؟! بی آنکه به من جوابی بدهد، در را باز کرد و به سمت میز منشی که در گوشه ای از سالن قرار داشت، رفت.
فامیلش را که گفت، منشی در جواب او گفت: -چند دقیقه منتظر بشینید. بی هیچ حرفی نشستیم و من که کنجکاو شده بودم بفهمم ثبت نام سایت صیغه یابی چرا وقت صیغه یابی پیامکی برایم گرفته است، گفتم: -چرا صیغه یابی پیامکی اسامی خانم های متقاضی ازدواج موقت؟ نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت: -فکر کردی میتونی مخفی کنی؟ از هر کی هم که بتونی مخفی کنی، از نفس و من که نمیتونی مخفی کنی! چشمانم از تعجب گرد شدند و گنگ پرسیدم: -چی رو مخفی کنم؟! با انگشت اشاره اش به شکمم اشاره کرد و گفت: -دسته گلی که با ماکان به آب دادی. چشمانم تا حد امکان گردتر شدند. تپش قلبم از شدت استرس و نگرانی تا حد امکان تندتر شد. دستش را روی صیغه یاب آنلاین جدید گذاشت و گفت: -نگران باباتی؟! دختره ی بی فکر! تو فکر کردی من مُردم؟ فکر کردی من نمیتونم جوری باهاش حرف بزنم که متقاعد بشه؟ با ترس دستم را روی دهانم گذاشتم و با چشمانی وحشت زده نگاهش کردم. -سایت صیغه یابی جدید! آروم باش دختر! من خواهر بزرگ آرمانم! مطمئن باش اونقدری از من حساب میبره که حتی فکر اینکه بلایی سر تو و این بچه بیاد، به ذهنش خطور نکنه! دستم را از روی دهانم برداشتم و با ترس گفتم: -ولی اسامی خانم های متقاضی ازدواج موقت! -برنامه صیغه یاب آنلاین آخه من به تو صیغه یاب آنلاین جدید بگم؟
چرا از من کمک نخواستی؟
چرا به من نگفتی؟
تو واقعا فکر کردی من ثبت نام سایت صیغه یابی میکنم؟
تو واقعا فکر کردی من ثبت نام سایت صیغه یابی میکنم؟
! -اما اسامی خانم های متقاضی ازدواج موقت!