سايت ازدواج موقت هم در خدمت شماییم. اخمام توهم بود و سرم پائین. سایت موقت ازدواج حتی نرفته بگرده دنبالم. اون عوضی حتی سایت ازدواج موقت هلو کرمان رو هم نگشته. حالم داشت ازش بهم میخورد بگو. سايت ازدواج موقت نوبت توئه چی بگم بهت؟ بگو چرا تنها بودی؟ چرا اینقدر وقتی بهوش اومدی گریه کردی و حالت بد بود! اره باید بهش بگم. اگه نگم که میمیرم فعلا تنها کسی که میتونستم باهاش حرف بزنم اونه. من. من تازه چهار روزه ازدواج کرده بودم. واسه ماه عسل اومدیم سایت ازدواج موقت نگار اون شب. سايت ازدواج موقت شبی که منو پیدا کردی شام خونه دوست دختر عمم دعوت شدیم. رفتیم ولی. لبمو گاز گرفتم تا گریم نگیره.
با هم رفتن تو سایت ازدواج موقت رایگان
خیلی پستی سایت موقت ازدواج خیلیی. اونجا. دختر عمم پرنیا به شوهرم گفت کارش داره با هم رفتن تو سایت ازدواج موقت رایگان. بعد از یه ساعت دیدم نیومدن بیرون خواستم بدم تو سایت ازدواج موقت هلو کرمان که رز دختر عموم جلوم گرفت و نذاشت برم. به هر زوری بود خودمو رسوندم به اتاقا. سایت ازدواج موقت رایگان اول نبود. سایت ازدواج موقت هلو کرمان دوم نبود. در اتاق سوم که باز کردم. دیدم. دیدم سایت موقت ازدواج و پرنیا دوتاشون نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه. بسه بسه دیگه نمیخواد توضیح بدی.
اروم باش و بهش فکر نکن خب؟من میرم بیرون تا راحت باشی سه روز گذشته که اینجام. دیگه حالم بهتر شده بود میتونستم برم بیرون از سایت ازدواج موقت رایگان. پسری که نجاتم داده بود و حالا فهمیده بودم اسمش سایت ازدواج موقت هلو بود خیلی کار بهم نداشت فقط موقع نهار و شام صدام میکرد. مونده بودم چیکار کنم! میترسیدم به خانوادم بگم و همه چی خراب بشه. بیچاره عمه اگه بفهمه چی؟ وای سارگل اون بچه ی توی شکمش چه گناهی کرده که داییش همچین غلطی کرده؟! روز بعد تصمیم و گرفتم.
داری میری سایت ازدواج موقت هلو کرمان؟
رفتم بیرون سلام صبح بخیر لبخندی زدم بهش گفتم سلام صبح توهم بخیر. داری میری سایت ازدواج موقت هلو کرمان؟ نه ظهر میرم اها. میشه باهم حرف بزنیم؟ سایت ازدواج موقت رایگان نگاهی بهم انداخت و گفت اره حتما بیا بشین نشستم پشت میز ناهار خوری و گفتم سایت ازدواج موقت هلو من میخوام طلاق بگیرم با تعجب نگاهی بهم کرد. از نگاهش میخوندم حرفمو باور نداره. اره خب خودمم باور نداشتم. دیشب تا صبح گریه کردم تا تونستم خودمو راضی کنم. انگار نه انگار که عاشق بودیم. هه مطمئنی؟
نمیدونم چرا ولی سایت ازدواج موقت نگار دوسش داشتم.
اره. نظرم عوض نمیشه مطمئن باش باشه. من هرکاری از دستم بربیاد میکنم برات با قدردانی نگاهش کردم. نمیدونم چرا ولی سایت ازدواج موقت نگار دوسش داشتم. تو همین چند روز اینقدر خودشو ثابت کرده بود که بتونم بهش به چشم برادر نگاه کنم. خیلی اوقات به خودم میگم شمیم احمق نشو سایت موقت ازدواج که کلی وقت برد باهاش نامزد شدی! اینقدر دنبالت بود و قربون صدقت میرفت! اینجوری جوابتو داد. هه حالا به سایت ازدواج موقت هلو تو همین چند روزه اعتماد کردی! میدونستم.
میدونستم سایت ازدواج موقت نگار بهش توی کشور سایت ازدواج موقت شیدایی اونم تک و تنها درست ترین کار ممکنه! ولی اینقدر تو خودم تنهایی و بدبختی و حس میکردم که محتاج بودم، محتاج داشتن کسی که پشتم بهش گرم باشه هرچند غریبه، هرچند تو کشور سایت ازدواج موقت شیدایی. هی رو مبل جلوی TVنشسته بودم. پاهامو جم کرده بودم تو شکمم چشام به صفحه TVبود ولی به تنها چیزی که دقت نمیکردم فیلمی بود که داشت پخش میشد. یعنی سایت ازدواج موقت هلو چی گفته به مامان اینا!