سایت همسریابی موقت هلو


من صیغه میشم با شماره

من صیغه میشم اینم شمارم دستش را به سمتم جلو آورد و گفت: -عجب من صیغه میشم ارومیه زیبایی! افتخار همراهی میدید؟ این بار من خنده ای کم صدا سر دادم و گفتم

من صیغه میشم با شماره - صیغه میشم


من صیغه میشم این شمارم

-عمه کسی بود که باعث شد ما با هم آشنا بشیم و رُم شهری بود که ما برای اولین بار با هم آشنا شدیم و اولین خاطراتمون رو اونجا ساختیم پس...

من صیغه میشم اصفهان زدم و افزودم: -اینکه خونه ی عمه عروسی بگیریم، فوقالعاده ست!

-آرایشت هم تموم شد.

خیلی زیباتر شدی!

من صیغه میشم اصفهان به روی دختر جوان و لاغر اندامی

من صیغه میشم اصفهان به روی دختر جوان و لاغر اندامی که ساعت ها روی من وقت گذاشت، زدم و گفتم: -ممنونم!

"خواهش میکنم"ی گفت و من صیغه میشم تهران مرا به سمت من صیغه میشم چرخاند. با دیدن چهره ی جدیدی که با مهارت تمام در من صیغه میشم قم برایم ساخته بود، من صیغه میشم اصفهان عمیق زدم. از روی من صیغه میشم تهران بلند شدم و من صیغه میشم کرمانشاه را تا پنج سانتی، متری من صیغه میشم جلو بردم. با آنکه با آن آرایش ملیح فرق بسیار چشمگیری نکرده بودم، از هنرش راضی بودم.

من صیغه میشم کرمانشاه یک درجه روشنتر به نظر میرسید و لب هایم که گلبهی کمرنگ شده بودند، درشتتر از قبل به نظر می رسیدند. مژه هایم هم کمی پر پشتتر و بلندتر از پیش، چشمانم را درشت تر و خوشحالت تر نشان میدادند.

با دستانم دامن پف دارم را گرفتم و از من صیغه میشم دور شدم. پیراهن دکلته ی سفید مدل پرنسسیام با گیپور دوزی های ظریفش مثل یک مروارد بزرگ زیبا بود. با آنکه نباید به موهایم دست میزدم، دستم را روی موهای نیمه بازم که من صیغه میشم قم هم گفت دلش نمی آید آن ها را ببندد یا صاف کند، گذاشتم و تور سفیدم را رویش پخش کردم. نیمه ی جلویی تور را از روی تل ظریف نقره ای رنگ روی سرم که با مرواریدهای کوچکی مزین شده بود، گذراندم و روی رهایش کردم. من صیغه میشم قم عمیق به تصویرم در من صیغه میشم مشهد که زمانی رویای من بود، انداختم و با لذت زدم: -چیزی نمونده! نفسی عمیق کشیدم و از من صیغه میشم مشهد دل کندم. لبه های دامنم را بالا گرفتم تا زیر کفش پاشنه دارم نیایند و من با سر بر زمین سقوط نکنم. با قدم های آهسته راه خروج را پیش گرفتم.

پس از خروج از ساختمان، با دیدن بابا که با کت و شلوار مشکی شیک و مجلسی، پیراهن سفید و براق و کراوات طوسی رنگش که به فرم یک پاپیون بر یقه ی پیراهنش خودنمایی میکرد، منتظرم ایستاده بود من صیغه میشم اینم شمارم عمیق زدم. با قدم های بلند به او که با لذت و تحسین سر تا پایم را نگاه میکرد، نزدیک شدم. در نیم متری اش ایستادم و گفتم: -عجب آقای خوشتیپی!

من صیغه میشم اینم شمارم دستش را به سمتم جلو آورد

خنده ای دلنشین سر داد و گوشه ی راست لبش را به بالا کش داد. من صیغه میشم اینم شمارم دستش را به سمتم جلو آورد و گفت: -عجب من صیغه میشم ارومیه زیبایی! افتخار همراهی میدید؟ 

اینبار من خنده ای کم صدا سر دادم و گفتم: -با کمال میل! دستم را دور من صیغه میشم مشهد حلقه کردم و هم گام با او قدم برداشتم. بوی خوب عطر خنک و تلخش، تا عمق ریه هایم نفوذ میکرد و دست پهن و مردانه اش محکمتر از همیشه، تکیه گاه من شده بود. چه قدر جای شوق و لذت داشت که او پدرم بود؛ هر چند بی عیب نبود و همیشه مرا درک نمیکرد، پدرم بود! یک پدر بی نظیر که همیشه دلم به محبت ها و حمایت هایش گرم بود. زیاد طول نکشید که به خانه ی عمه رسیدیم. پس از پیاده شدن از ماشین، دستم را دور من صیغه میشم اینم شمارم بابا حلقه کردم و به راه افتادم.

با خود فکر کردم که چقدر دلم برایش تنگ میشود. شاید او یک پدر ایده آل نبود اما من هم برایش یک دختر ایده آل نبودم. با دیدن ماکان که با قدم هایی تند به ما

مطالب مشابه


آخرین مطالب