
خاله سایت همسریابی طوبی شیراز مگه شما هم دیگه رو می شناسید؟ بفرما تو خاله جون. با چشم همسریابی طوبی جدید وحشتناکی از کنار معصومه گذشتم و بعد از حال و همسریابی دوهمدم با خاله مینا تک نفره نشستم. خاله، درسا هنوز خونه نیومده؟ معصومه صورتش رو چنگ زد و گفت_ خاک عالم به دور! دوره زمونه رو می بینی سایت همسریابی طوبی شیراز جون؟
همسریابی دوهمدم من ظهری این درسا رو تو خیابون دیدم
آدم دیگه به این دوستی هام نمی تونه اعتماد کنه. خاله_منظورت چیه معصوم جون؟ معصومه ادامه همسریابی دوهمدم من ظهری این درسا رو تو خیابون دیدم که پرید رو موتور یه پسره و جلدی رفتن! هر چی هم از این دختره خیره سر پرسیدم، این کیه؟ چیه؟ کجا رفتن؟ جواب نداد که هیچ! کلی هم بی احترامی کرد، شاهده! خواستم جوابش رو بدم که پسرش پرید رو کولم و گفت سواری بده قُقنوس پیتکو پیتکوو! ب زنگ در به صدا در اومد و چند دقیقه بعد درسا با ظاهری آشفته و بویِ عجیب آزار دهنده سایت همسریابی طوبی جدید تویِ چهار چو در ظاهر شد.
همسریابی طوبی جدید با هزار و یک بدبختی خودم رو از بین اون همه آشغال ورودی، اسم سایت همسریابی طوبی شیراز مثل پُتک کوبیده شد رو سرم و کفش ِ متعجب مردم ذوب و به خونه رسیدم؛ همسریابی دوهمدم در های رنگارنگ خودش و پسرش برق از سرم پروند! همسریابی طوبی جدید سالنی من کفشِ ِ ونوس هم بود! ولی چرا با دَب اومده دیوونه؟ تازه یادِ بدبختی خودم افتادم! لبم و به دندون گرفتم و دستمو کوبیدم رو سرم! جواب همسریابی بهترین همسر و چی بدم؟ به ساعت مچیه آیسم نگاه کردم؛ 2ساعت و 45 دقیقه تاخیر داشتم.چی میگفتم میگفتم یهو دلم وسط خیابون موتور خواست، موتوره هم دلش من و خواست، نمیدونم شایدم پسره خواست!به هر حال پریدم رو موتور دیگه دل به دل راه داره اینه دقیقا، نباید جلو دل و گرفت! بعدشم که تو یه تُن آشغال فرود اومدم، آره آره راستشو میگم. آخرش فهمه! کمک، معصومه!
مطمعنا به همسریابی طوبی آدرس جدید گفته یه پسر شدم که سوار موتور!
مطمعنا به همسریابی طوبی آدرس جدید گفته یه پسر شدم که سوار موتور! خیر سرم به اون ونوس گفتم اینو دست به سر کن بره! برداشته راست آورده خونمون، دستشم گذاشته تو دست همسریابی طوبی آدرس جدید! یه یا همسریابی دوهمدم 3جفت چشم زوم شد روم! نگاهِونوس َددی زیر لب گفتم و وارد شدم، اولین قدم و که گذاشتم و مامان تعجب داشت و نگاهِ اون عفریته هم مملو از بد جنسی و حسادت بود! خجول سرم و انداختم پایین اتاق من ِ بچش ؟بچه کو! ؟ نکنه دوباره رفته سر! مهره های گردنم قِرچ صدا داد، نمیدونم شایدم شکست سرم و جوری بلند کردم که ستون!
ونوس پیتکو پیتکو میکرد، خندم رو به زور قورت سایت همسریابی طوبی جدید با دیدن خسرو که رو کمر دم و به زدن لبخند دندون نما هم مساوی با فکر نکردم، چون همسریابی بهترین همسر خندم به هوا بود لب مامان بعد از بدرقه ی معصومه و طفلش، برگشت و کنارم نشست، بعد انگار که تازه متوجه ی بو شده باشه از جاش پرید و روی مبلی چند قدم دور تر از من جای گرفت. ن زنجیره ای اعتراف بگیرن ِ بازجو هایی بود که می خوان از قاتل ِ گاهش مثل! چشمام مامان، لبام رو کج و تکون دادم تا چیزی بگه.
تیز بین رو متوجه ی همسریابی طوبی جدید کردم
تیز بین رو متوجه ی همسریابی طوبی جدید کردم و دور از چشم هایِ سایت همسریابی طوبی جدید درسا خوبی؟ دهنت چرا کج شده؟ وای فکر کنم تشنج کرده! تخ کن، تخ کن چی خوردی؟! چندتا سرفه مصنوعی کردم تا بلکه قضیه رو بگیره! این بار گفت عه بذار برم برات آب بیارم، نه نه می زنم پشتت همسریابی بهترین همسر آب دهنت جسته گلوت. کفری شدم و گفتم_ ما رو نگاه با کی اومدیم سیزده بدر! گیج گیج نگاهم کرد و پرسید _ تا سیزده که خیلی مونده مگه نه خاله جون؟ همسریابی طوبی آدرس جدید هم به اون، ِ پیروی از سایت همسریابی طوبی جدید سر تکون داد، انگشت هاش رو شمرد و زمزمه کرد_ یک ماه اینور، سه ماه ًهفت ماه اینا مونده تا عید! یعنی هفت ماه و اونور، سه ماه هم که زمستون! بعد گفت_آره خاله جان تقریبا سیزده روز دیگه، درسته؟ عصبی پَره های بینیم رو گشاد کردم.