سایت همسریابی موقت هلو


چگونه عضو همسربابی هلو شویم؟

یکم که همسريابي هلو کردیم نفس اشتباه گفت. همسریابی هلو ورود گفت خب بگو چی دوست داری ؟ نفس همسربابی هلو اگه اسم بد بزاری بعدا پدرتو در میارم

چگونه عضو همسربابی هلو شویم؟ - همسربابی


سایت همسربابی هلو

همسربابی هلو گفت بیاین برگردیم با همه ی بزرگترا جمعی همسریابی هلو ورود کنیم. روزبه با جمع که نمیشه هر بازی رو کرد حالا پیدا میکنیم یه بازی فعلا بستنی تون و بخورین وقتی برگشتیم همسریابی هلو ورود گفت بیاین همگی باهم یه همسريابي هلو بکنیم بابا گفت چه بازی؟ یه بازی هست که همه دور هم جمع میشیم و به ترتیب روی هم عدد میزاریم. بعد مثلا من که عدد 1باشم به روزبه که عدد 5باشه میگم 1به. 5خب؟ همه گفتیم خب بعد این ترتیب خیلی تند باید این بازی رو بکنیم هرکی اشتباه بگه اون نفر قبلی که شمارشو گفته واسش یه اسم میزاره. تا دو بار میشه اشتباه بگین همسریابی هلو آدرس جدید سه بار بشه میرین بیرون همه قبول کردیم ولی بزرگا گفتن مابازی نمیکنیم همسربابی هلو شروع کرد به شمردن نیما 1بودمن 2بودم سامیار 3وبه همین ترتیب....

بالاخره همسريابي هلو شروع شد

بالاخره همسريابي هلو شروع شد نیما1به 4 روزبه4به6 شهریار 6به1 نیما 1به7 رویا7به2 2به3 3به8 رز یه نگاهی به بقیه کرد و گفت 3به8 تا اینو گفت هممون زدیم زیر خنده. با تعجب نگاه میکرد همسربابی هلو با خنده گفت اشتباه گفتی تو 8تی و سامیار. 3باید میگفتی از 8به 3نه از 3به 8 رز با اخم گفت از این بازی مضخرف تر نداشتین اه اه همسریابی هلو آدرس جدید گفت بهانه نیار حالا باید اسم واسش بزاریم هممون به همسریابی هلو اصفهان نگاه کردیم گفت هرچی بود عیبی نداره؟ نه راحت باش یه لبخند شیطانی زد و گفت. اووووم. ..چی بگم ؟ اها. کرم خاکی تا اینو گفت ترکیدیم از خنده وااای قیافه ی همسریابی هلو تلگرام دیدنی بود داشت منفجر میشد از عصبانیت.

از خنده قهقهه ای زدم که بیشتر عصبانی شد میخواست بلند شه که پرنیا دستش و گرفت گفت بشین نوبت ماهم میرسه نشست و دیگع هیچی نگفت دوباره همسريابي هلو رو شروع کردیم سامیار گفت از 3به کرم خاکی دل درد گرفتم اینقدر خندیدم. رز هم با کلی زور و عصبانیت گفت از همسریابی هلو تلگرام به 4 هممون سرمون و انداخته بودیم پایین و میخندیدیم... یکم که کردیم نفس اشتباه گفت. همسریابی هلو ورود گفت خب بگو چی دوست داری ؟ نفس عضویت در همسربابی هلو اگه اسم بد بزاری بعدا پدرتو در میارم هاا گفته باشم همسریابی هلو ورود خندید و گفت اوووم. ..

همسریابی هلو آدرس جدید یه نگاه بد کرد

میزارم واست پاندای کونگ فو کار... همسریابی هلو آدرس جدید یه نگاه بد کرد و گفت خیلی بدجنسی. خلاصه یه ساعت از بازیمون گذشته بود و تقریبا هممون اسم داشتیم شهریار از همسریابی هلو جدید زودتر رفت بیرون و باخت. وقتی بازی تموم شد شام خوردیم و بند و بساط و جمع کردیم برگشتیم خونه که صبح میخواستیم راه بیفتیم. وقتی رسیدیم رفتم تو اتاق و لباسام و عوض کردم با نفس و همسریابی هلو دائم هرچی داشتیم و جمع کردیم و گرفتیم خوابیدیم. ..صبح با صدای زنمو پاشدیم دخترا پاشین دیگه میخوایم راه بیفتیم پاشدم نشستم و چشامو مالوندم و به زنمو نگاه کردم لبخندی زد و گفت سلام صبح بخیر سلام صبح شمام بخیر.

بقیه بیدارن؟ اره پایینن به جز شما سه تا پاشدم دست و صورتم و شستم موهامو مرتب کردم. رفتم پایین. همسریابی هلو جدید نشسته بودن همسریابی هلو اصفهان تا منو دید لبخندی زد و با چش و ابرو اشاره کرد برم بیرون. یه نگاه به دور و بر کردم کسی حواسش نبود رفتم بیرون و جای الاچیق واستادم چند مین بعد همسریابی هلو جدید اومد تا رسید بهم دستمو گرفت و کشوند سمت در. سلام همسریابی هلو اصفهان خندید و گفت اخ ببخشید. ..سلام به عزیز دل خودم لبخندی زدم و گفتم کجا داری منو میبری؟ بریم باهم لب همسریابی هلو دائم یکم باشه فقط مامان اینا کی میخواستن راه بیفتن؟ یه ساعت دیگه اروم اروم راه میرفتیم و حرف میزدیم که دلچسب بود واقعا... 

مطالب مشابه


آخرین مطالب