سایت بهترین همسریابی دائم رو صندلی کنارم نشست
از اینه قدی نگاهی به کت و شلوار مشکی رنگم انداختم. کلاه لبنانیم باعث شده بود که حجاب داشته باشم. چتری موهامو کج زدم و با سایه مشکی رنگو رژ بژ رنگم به کارم خاتمه دادم. کیف دستی کوچیکمو برداشتم و رفتم سوار ماشین سايت بهترين همسريابي شدم، سایت بهترین همسریابی دائم رو صندلی کنارم نشست. خوب سايت همسريابي بهترین همسر، بریم؟ بریم دخترم پامو رو پدال گاز فشار دادمو ماشینو از جا کندم. سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين، دخترم... خیلی خوشگل شدیا ولی چرا همش مشکی؟ همین جوری... رسیدیم به باغی که عروسی توش برگزار می شد.
فعلا توی باغ فقط مامان و بابا و برادر بزرگتر عروس بودن... منو سایت بهترین همسریابی بزرگترین بعنوان درجه یکای سايت همسريابي بهترين همسر یک ساعت زودتر از موعود رفتیم. خانواده عروس که اسمش سایت بهترین همسریابی همسر بود سلام علیک گرمی باهامون کردن. برادر سایت بهترین همسریابی بزرگترین اومد سمتم و لبخند گرمی زد. سلام... افتخار اشنایی با چه کسیو دارم؟ متقابلا بهترين سايت همسريابي آنلاين زدم.
سلام، سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين هستم. منم باربدم... با خنده ادامه داد. با اینکه نپرسیدین! و با هم خندیدیم. گویا شما حکم خواهر سايت بهترين همسريابي رو دارین، درسته؟ بله درسته گلوشو صاف کرد می شینین؟ نگاهی به سايت همسريابي بهترین همسر انداختم، گرم مشغول گفتگو با مادر و پدر سایت بهترین همسریابی بزرگترین بود. البته! و روی نیمکت بزرگی که کنار ابشار بود نشستم. اونم با فاصله از من نشست. شما ساکن مشهدید؟! نه، من تهران زندگی می کنم. اتفاقا منم تهرانم ولی بخاطر عروسیه سایت بهترین همسریابی بزرگترین یک ماهی میشه مشهدم.
اهان... پس همشهری محسوب می شیم! اره! دیگه چیزی نگفتم و ادامه بحثو به خودش واگذار کردم. شما برای عید تهرانید؟ نه، من میرم مسافرت، شما چی؟ منم احتمالا مسافرم. لبخند کمرنگی زدم و چیزی نگفتم. از جام بلند شدم. من میرم پیش بقیه. خواست چیزی بگه که موبایلش زنگ خورد. منم رفتم پیش سايت همسريابي بهترین همسر. کم کم مهمونا که تقریبا صد و پنجاه نفری میشدن، رسیدن. و صدای اهنگم بلندتر شد و جووناهم مشغول رقصیدن شدن.
بعد از گذشت دقایقی سايت همسريابي بهترين همسر و باران وارد باغ شدن
باربد از بین یه گروه دختر و پسر بیرون اومد. شما هم بیاین تو جمعممون. این سومین باری بود که بهم پبشنهاد بلند شدن می داد... ولی خب هر دوبار قبلی ردش کردم. بعد از گذشت دقایقی سايت همسريابي بهترين همسر و باران وارد باغ شدن و همه برای استقبال ازشون ایستادن. با دیدن سايت بهترين همسريابي تو لباس دامادی خیلی احساساتی شدم و اشک تو چشمام جمع شد. از بهترین دوستای دوران بچگیم حالا ازدواج کرده و قراره تشکیل خانواده بده...
یه دفعه موجی از سر درد اومد سراغم. چشمامو رو هم فشار دادم اب معدنی و کیف دستیمو برداشتم. و به سمت اتاقی که احتمال می دادم دستشویی باشه رفتم. حدسم درست بود. قرصمو از کیفم در اوردم و با اب معدنی قورتش دادم. گوشیم داشت زنگ می خورد... شماره ناشناس بود و اخر شمارش شبیه شماره ی جدید مارال بود. بازم جوابی نشنیدم پوفی کشیدم و قطع کردم ولی مطمئنم مارال بود. به خیالش شماره جدیدشو من نمی شناسم و با اون می تونه سرکارم بزاره! نگاهی به خودم تو آینه انداختم و اومدم بیرون و به سمت سايت همسريابي بهترين همسر و باران رفتم. زوج دوست داشتنی ما چطورن؟ سايت بهترين همسريابي لبخندی زد.
خیلی ممنونم که اومدی. با اینکه بی معرفتی کردی و دیر بهم گفتی اما اومدم دیگه سایت بهترین همسریابی همسر: خیلی دوست داشتم ببینمت سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين جون. بهترين سايت همسريابي آنلاين زدم: واقعا باید انتخاب سایت بهترین همسریابی همسر رو تحسین کرد. خندید. واقعنم همین طوره سایت بهترین همسریابی دائم جون. صدای سایت بهترین همسریابی همسر در اومد. نگاشون کن... همون اول کار تیم شدن واسه من! بعد از چند دفیقه گفتگو با سايت همسريابي بهترين همسر و باران رفتم نشستم. باربدم به طرفم اومد.
هر جور مایلید سایت بهترین همسریابی دائم
اجازه هست بشینم؟ البته، بفرمایید. راستش می خواستم یه چیزی بهتون بگم. می شنوم. تو جاش جابه جا شد و گلوشو صاف کرد. من از شما خوشم میاد، میشه فرصت بدین بیشتر همو بشناسیم؟ یکم جا خوردم و به فکر رفتم. راستش هیچ وقت از امید واهی خوشم نمیومد. من الان فکرم بشدت درگیره. درگیر بیماریم... درگیر یه نفر دیگه.... و نمی تونم بیشتر از این تظاهر به حال خوب داشته باشم... چون من از درون کاملا متروکم... کلماتو تو ذهنم چیدم. متاسفم... من امادگی لازمو برای این قضیه ندارم و احتمالا نخواهم داشت. یعنی من معیاراتونو ندارم؟ نه نه، منظورم این نبود... شما شاید معیارای ایده الو داشته باشید ولی من دلم نمی خواد وارد یه رابطه بشم. سرشو تکون داد. هر جور مایلید سایت بهترین همسریابی دائم. با اجازه ای گفت و از جاش بلند شد.