سایت همسریابی هلو


زنان سایت صیغه همسریابی چند ساله اند؟

سامیار؟ صیغه همسریابی که تازه متوجه حال من شد گفت جون صیغه همسریابی هلو ورود! وای صیغه همسریابی توران تو بهترینی. کی بشه بریم همسریابی صیغه موقت خودمون

زنان سایت صیغه همسریابی چند ساله اند؟ - همسریابی


کانال صیغه همسریابی

چشمام داشت میزد بیرون... هنگ کرده بودم نمیتونستم کاری بکنم. فقط زل زدم تو چشاش... لبخندی داشت که نمیشد جمعش کرد.. اروم گفتم سامیار؟ صیغه همسریابی که تازه متوجه حال من شد گفت جون صیغه همسریابی هلو ورود! وای صیغه همسریابی توران تو بهترینی. کی بشه بریم همسریابی صیغه موقت خودمون که ازادانه ب.و.ست کنم. بدون هیچ ترسی... اشکی که تو چشام جمع شده بود و ندید. خیلی خوشحال بود بغض کرده بودم و گلوم داشت از درد بغضم میترکید... شمیم...صیغه همسریابی دوهمدم تو محشری مثله عسل میمونی تو دخ.. حرفش با اشکی که از چشمم چکید قطع شد... با تعجب گفت صیغه همسریابی دوهمدل داری گریه میکنی؟

صیغه همسریابی توران گریه نکن

از هر دو چشمم همزمان اشک چکید.. صیغه همسریابی توران گریه نکن. غلط کردم. ناراحت شدی؟! غلط کردم ای عجب... خوردم. شمیم جان عزیزم ببخشید نمیدونستم ناراحت میشی اشکامو پاک میکرد و تند تند حرف میزد غلط کردم اصلا بیا بزن تو گوشم تا اروم شی بیا فحشم بده تا اروم ش.. رفتم جلو محکم بغلش کردم. صیغه همسریابی رفت تو شوک... دستاشو باز نگه داشته بود و تکون نمیخورد. همین جور که گریه میکردم گفتم من فقط اینجا اروم میشم... صیغه همسریابی شیدایی تنها عشق منی...

صیغه همسریابی دوهمدم که تازه فهمید چی شده

صیغه همسریابی دوهمدم که تازه فهمید چی شده محکم بغلم کرد و گفت دختر تو که سکتم دادی... خندیدم و گفتم حقت بود تو منو ترسوندی اینم تلافیش... باهم رفتیم پائین و خیلی عادی نشستیم.بابا و عمو نگاهی انداختن بهمون. باباخب میشه بگید نتیجه چی بود؟ به صیغه همسریابی هلو ورود که لبخندی بزرگ داشت نگاه کردم و سرم و انداختم پائین. هردومون ساکت بودیم که عمه گفت خب صیغه همسریابی جان بگو پسرم خجالت نکش.. راستش. اووم. من و صیغه همسریابی دوهمدم دوتامون باهم صحبت کردیم و به. به... به تفاهم رسیدیم سرشو انداخت پائین و بقیه برامون دست زدن صیغه همسریابی دوهمدل اولین نفر پاشد و اومد ب.و.سیدم بعدش مامان و بابا و...

رفتم تو اشپزخونه مامان دیس شیرینی رو بهم داد و گفت ببر اینو تعارف کن. رفتم بیرون به همه تعارف کردم و در اخر رسید به صیغه همسریابی هلو ورود.. بفرمائید شیرین و خوش مزست؟ تعجب کردم و گفتم اره چطور مگه؟ همینطوری. صیغه همسریابی دوهمدل فکر نکنم جای لبای تو رو بگیره... لبمو گاز گرفتم و رفتم نشستم... بعد از یه ساعت قصد رفتن کردن. وقتی همسریابی صیغه ای خالی شد با خوشحالی دفتم تو اتاقم و خودم و انداختم رو همسریابی صیغه ای.. باورم نمیشه من و صیغه همسریابی دوهمدم باهم نامزد کردیم..

به انگشتر توی دستم نگاه انداختم واقعا قشنگ و جذاب بود.. قرار شد توی هفته ی اینده نامزدیمون باشه تا بعد بتونیم کارا رو راست و ریس کنیم واسه عروسی... زنگ زدم به میشا و نفس باهر کدوم یه ساعت حرفیدم.. صبح روز بعد ساعت حدودا 11بود که هوس کردم به صیغه همسریابی زنگ بزنم.. گوشی و برداشتم زنگیدم تقریبا بوقای اخر که داشتم ناامید میشدم جواب داد بلههه؟ با شنیدن لحن صداش تعجب کردم سامیاااار؟ صیغه همسریابی شیدایی هنوز خوابی؟؟؟ واای اره شمیم خوابم میاد هنوز خجالت بکش پاشو ببینم ساعت 11ظهره دیشب دیر خوابیدم واسه همین خوابم میاد چرا؟؟

تا صبح داشتم به صیغه همسریابی شیدایی فکر میکردم

صیغه همسریابی توران دیشب تا صبح داشتم به صیغه همسریابی شیدایی فکر میکردم به تو و ایندمون. باورت نمیشه اما به همه ی کارایی که ممکنه بریم همسریابی صیغه موقت خودمون بکنیم هم فکر کردم.... بیرون رفتنا، غذا پختنا، مسافرتا و..به همه چی.. خندیدم و گفتم واای صیغه همسریابی هلو ورود مثل بچه ها میمونی! گفتی بچه به بچمونم فکر کردم.. چییی؟؟ بچههه؟؟ اره دیگه به بچمون... وای صیغه همسریابی توران از همین الان میمیرم براش. 

مطالب مشابه


آخرین مطالب