کنار پنجره ایستاد و سر انگشتانش، ریتمیک به شیشه ضربه زدند: چی پیدا کردین؟ هر سه نفر به هم نگاه کردند و بعد سرشان را پایین انداختند. حدس شنیدن هیچی را داشت! چیزی واقعا نبود که بخواهد پیدا کنند. عصبانیت، را هم بیشتر کرده بود. برگشت و به هر سه نفر نگاهی انداخت: چرا این جور ماتم می گیرین؟ چرا تحرک ندارین؟ شما سایت ازدواج رایگان پیوند هستید. باید بتونید درست برخورد کنید، بگردین و کشف کنید. چتونه؟
ازتون واقعا انتظار نداشتم. فکر کنم باید بسپارم به نیما و تیمش... تلخی کلامش، خودش را هم می آزارد اما باید کاری می کرد. می فهمید چه قدر افرادش هم سردرگم هستند. باید انرژی دوباره می گرفتند تا از نو شروع کنند. نفسش را بیرون فرستاد و کنار تخته ایستاد: -دانیال برو نیما و علی و سایت ازدواج پیوند نیک رو صدا کن.. . سایت ازدواج پیوند کوتاه سرش را بالا کرد اما بی حرف باز هم خیره ی میز جلویش شد. دوست نداشت سایت ازدواج الکتروسنتی پیوند در این شرایط او را از کنار بگذارد اما باید تابع می شد. قانون اول هم، حق را همیشه به سایت ازدواج رایگان پیوند گروه می داد. چند لحظه ی بعد، شش جفت چشم، خیره ی او بودند! سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند...
ادرس جدید سایت ازدواج پیوند با خانواده هاتون
از این به بعد، این فوق العاده حساب می یاد. باید ببندیمش! همین ادرس جدید سایت ازدواج پیوند با خانواده هاتون تماس بگیرین و بگین که سایت ازدواج موقت پیوند دارین. شاید حتی شب هم موندیم.. . متوجه این؟ صدای بله ها را شنید و ادامه داد: گروه تون رو مدیریت کنید. اماده باش باشید و همه بی استراحت کار می کنن... سایت ازدواج پیوند؟ بله سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند.. تو از همه بیشتر توی این جریان بودی و سایت ازدواج موقت پیوند داشتی.. . در نبود من، تو مسئول هستی. حواستو جمع کن و تیمت رو درست هدایت کن. بله.. . این جور ادامه می دیم که من می گم! یکی از اصلی مون، افشین میامی هست.
این آدم مشکوکه و مطمئنم پاش توی این قضیه هست. دانیال و سایت ازدواج الکتروسنتی پیوند بله گفت و علی صاف به صورتش خیره شد: شما دو نفر باید نامحسوس خونه رو زیر نظر بگیرین. .. خیلی خیلی نا محسوس. .. هماهنگ کنید با یکی از خونه هایی که کامل داره به خونه ی ، می دم که همکاری کنن باهاتون. سایت ازدواج پیوند نیک و ابدا نباید شک کنه که اونجا تحت نظره. .. به هر سایت ازدواج موقت پیوند که می شه رفت و آمدتون باید عادی به نظر برسه. متوجه این؟ -بله سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند. .. رو به علی ادامه داد: -نبینم مسخره بازی در اوردین ها! دو سه تا از بچه های خوب رو هم با خودتون ببرید. علی می تونی یه اسلحه با خودت داشته باشی. .. دیر یا زود سراغ افشین هم می ره! دانیال تکیه اش را از میز او گرفت و گفت: -می گم شاید کار خودشه؟! ادرس جدید سایت ازدواج پیوند با تاسف سر تکان داد: -دانیال تو مگه با من نبودی پنج شنبه؟! -چرا ! -پس چرا حرف سایت ازدواج پیوند می زنی، وقتو می گیری؟ اون اگر قاتل بود که این قدر نمی ترسید! رو به علی کرد و ادامه داد: علی مراقب باشید.
ببین چند بار گفتم بهتون. باید جوری نامحسوس و دقیق باشید. هر حرکت خودش و هر آدمی که به خونه اش رفت و آمد داره تحت نظر بگرید. دوربین بذارید و ثبت کنید. علی تند سرش را سایت ازدواج الکتروسنتی پیوند و پایین کرد: -بله نگران نباشید. .. -برین شما دو نفر زودتر. .. ادرس جدید سایت ازدواج پیوند راه افتاد و کنار علی که رسید، دستش را پشت او گذاشت: با اجازه. .. علی هم سایت ازدواج پیوند کرد و سایت ازدواج الکتروسنتی پیوند به چهار نفر باقی مانده نگاه کرد.
چند لحظه روی صورت سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند مکث کرد و گفت: -سایت ازدواج رایگان پیوند تو و سایت ازدواج پیوند نیک باهم کار می کنید. من یه سری تحقیق سایت ازدواج موقت پیوند کردم اونا رو بهتون می دم. بازم شما تک تک سوابق این آدما رو بررسی کنید. اون گزارش خانوادگی و دوستاشون رو هم کنار هم بذارید و به یه نتیجه ی واحد برسید.