آدرس جدید سایت همسریابی پیوند دو لینوی خواستگاری کنم
بخاطر تاثیر او روی من بوده است. من کم به ایشان مدیون نیستم هر چند که او از اینکه من به او دارم ابراز بی اطلاعی می کند. دلیل اینکه بارون به اینجا آمده این است که از شما در خواستی دارد و برای من جای خوشحالی خواهد بود که اگر شما درخواست او را اجابت فرمایید. شاهزاده اشاره ای کرد که معنای آن این بود که با این درخواست جوانان موافقت دارد و با نگاهی مطمئن کننده به ورود به سایت همسریابی پیوند نگاه کرد که دعوتی بود برای اینکه او بدون ترس حرف هایش را بیان کند. بارون معنای این نگاه را درک کرد و از جا برخواست. تعظیمی کرد و روشن و واضح گفت:
"... من به اینجا آمده ام که از دختر شما مادموازل لا کنتس آدرس جدید سایت همسریابی پیوند دو لینوی خواستگاری کنم. "
اشرافزاده پیر که با دقت به او می نگریست لحظه ای صبر کرد و بعد مثل اینکه متقاعد شده است گفت:
" بارون دو ورود به سایت همسریابی رایگان پیوند... من با این درخواست شما موافقت کرده و با کمال میل به این اتحاد صحه می گذارم. البته تا جایی که به من مربوط می شود چون تصمیم نهایی البته بایستی توسط خود دختر عزیزم مادموازل لا کنتس گرفته شود. من هرگز او را مجبور به کاری نخواهم کرد. ما باید درباره با خود کنتس دو لینوی مذاکره کنیم. خود او در باره تصمیمی که به تمام زندگی و آینده او بستگی دارد نظر خواهد داد. من بجای ایشان نمی توانم تصمیم بگیرم. خانم های جوان آرزو ها و هوس های عجیب و غریبی دارند. "
شاهزاده این حرف ها را با لبخندی شیطنت آمیز بیان می کرد مثل اینکه خبر نداشت که همسریابی الکتروسنتی پیوند ورود به سایت همسریابی رایگان پیوند را با تمام وجودش دوست می دارد. بعد از یک مکث کوتاه به پسرش گفت:
" والومبروز. .. برو و از خواهرت درخواست کن که به اینجا بیاید چون در غیاب او من جواب محکمی برای بارون دو ورود به سایت همسریابی پیوند ندارم. "
سایت همسریابی پیوند رایگان مجبور شد
دوک جوان با سرعت خود را به آدرس جدید سایت همسریابی پیوند رسانید که از این احضار بسیار احساس نگرانی می کرد. هر چه برادرش سعی می کرد که خیال او را راحت و او را آرام کند فایده ای نمی کرد. این همه شادی و خوشحالی خارج از ظرفیت سایت همسریابی پیوند رایگان بود. سینه اش بشدت بالا و پایین می رفت رنگش پریده و زانوانش تاب تحمل وزن او را نداشتند. وقتی پدرش با محبت او را نزدیک خود آورد سایت همسریابی پیوند رایگان مجبور شد که لبه صندلی را بگیرد که بزمین نیافتد. شاهزاده خیلی جدی و با وقار گفت:
دختر من... این آقای اصیلزاده به اینجا آمده است که ترا از من خواستگاری کند. من این بستگی را تا جایی که به خودم مربوط می شود تایید کرده چون ایشان متعلق به یکی از قدیمی ترین و بالاترین خانودهای اشرافی فرانسه هستند. این خانواده در شجاعت و خدماتی که به پادشاه و فرانسه کرده کم نظیر و خود ایشان هم تمام امتیازاتی را که در یک جوان مورد بررسی قرار می گیرد دارا هستند. ولی بچه من... آیا این آقای جوان موفق شده است که نظر مساعد خود ترا هم جلب نماید؟ جوانان همیشه با آدم های پیر هم عقیده نیستند. من از تو میخواهم که به قلب خود مراجعه کرده و به من بگویی که آیا میل داری به عقد و ازدواج بارون دو ورود به سایت همسریابی پیوند در بیایی؟ بچه عزیز من... در جواب به این سؤآل که با زندگی و آینده تو بستگی دارد عجله نکن.
لبخند شیرین و مهربان شاهزاده نشان می داد که او قصد تفریح دارد و همسریابی الکتروسنتی پیوند را جمع کرد و بازووانش را بدور گردن شاهزاده حلقه کرده بنرمی گفت: " پدر عزیز من... من احتیاجی ندارم که فکر یا تامل کنم. از آن جایی که بارون دو ورود به سایت همسریابی رایگان پیوند نظر موافق شما را جلب کرده است من بخودم اجازه می دهم که اعتراف کنم که من از همان لحظه اول که او را دیدم به هیچ کس دیگری جز او برای ازدواج فکر نکرده ام. اطاعت از تصمیم شما با بالاترین خوشوقتی های من همراه است. بچه های من... حالا دست همدیگر را گرفته و بعنوان عوس و داماد یکدیگر را ببوسید. بعد از شروع طوفانی رابطه عاطفی شما من خوشحالم که همه چیز بخوبی و خوشی تمام شد. حالا سؤال بعدی این است که مراسم عروسی چه موقع باید باشد؟