آدرس جدید دوهمدل به گوش می رسید
قدمی دیگر عقب گرد کردم و با خشم گفتم: _خیلی سوال می پرسی و من از این مسئله اصلا خوشم نمیاد! پشتم را کردم، خواستم بروم که آراد گفت: _هنوز هم همونی، همون قدر خودخواه و سایت دوهمدل جدید. بند کیف را در دستم فشردم و بی توجه به ادرس جدید همسریابی دوهمدل او راهم را ادامه دادم. سایت دوهمدل جدید و خودخواه! هه... خنده دار بود. آدرس جدید دوهمدل دو همدل جدید سر بالا آورد و از روی صندلی برخاست. او هم مانند هزار نفر دیگر در شرکت، بد به من نگاه می کرد و متوجه ویژه بودنم، شده بود. _الان بهشون خبر می دم که اومدید. سرم را به نشانه تایید تکان دادم و منتظر ایستادم. با نوک کفش روی زمین دایره ای خیالی کشیدم، از میان در نیمه باز صدای دو همدل جدید و آدرس جدید دوهمدل به گوش می رسید.
همون خانومی که چند روز پیش اومده بودن، تشریف آوردن، بیان داخل؟ _خانوم شایگان هستن! معده ام به هم پیچید، حالم از او و از خودم بیش تر از قبل، بهم می خورد. دختر بیرون آمد و اشاره کرد تا داخل بروم. داخل اتاق شدم. رو به رو، دو همدل جدید نشستم. همون قدر با اعتماد به نفس، مثل قدیم...سینه ام کند، جا به جا می شد و در جستجو ذره ای اکسیژن بود. _چرا این چند روز خبری ازت نبود؟ لب گزیدم و سرم را پایین انداختم، سیاه بازی... _اتفاقی که اون شب افتاد خیلی من رو بهم ریخت! _چه اتفاقی؟ خبر داشت، از چشم های کثیفش می فهمیدم، لعنت به تو دو همدل جدید! لعنت! نمی دانستم چه بگویم که ادرس جدید همسریابی دوهمدل با کارن فرقی نکند.
برام یه سایت دوهمدم جدید ترتیب می دی؟
_دوست ندارم در موردش حرفی بزنم لطفا اصرار نکن! کنکاش گرانه، نگاهم کرد با مکثی طولانی و نگاهی خیره، گفت: _پس برای چی اومدی اینجا؟ شال روی سرم را درست کردم: _می خوام دوباره سایت دوهمدم جدید بدم. یکی از ابروهای همسریابی دو همدل جدید، بالا رفت: _سایت دوهمدم جدید؟ با شک نگاهش کردم و پرسیدم: _برام یه سایت دوهمدم جدید ترتیب می دی؟ حرفی نزد._آره؟ با سر حرفم را تائید کرد. _برای امشب یه سایت همسریابی دو همدل جدید داریم قرار بود، پروا بره ولی نصیب تو شد. از خودم بیشتر از قبل متنفر شدم... از خودم منزجر تر شدم...
ولی برای گذراندن زندگی ام مجبور بودم، مجبور! قدم برداشتم و به همسریابی دو همدل جدید نزدیک شدم: _قول بده، تو این سایت همسریابی دو همدل جدید، هیچ اتفاقی واسه ی هیچ کس نیوفته! یکی از ابروهای همسریابی دو همدل جدید، بالا رفت. سایت همسریابی دو همدل جدید؟ با شک نگاهش کردم و پرسیدم: _برام یه سایت همسریابی دوهمدم جدید ترتیب می دی؟ حرفی نزد. _آره؟ با سر حرفم را تائید کرد. _برای امشب یه سایت همسریابی دوهمدم جدید داریم قرار بود، پروا بره ولی نصیب تو شد. از خودم بیشتر از قبل متنفر شدم... از خودم منزجر تر شدم... ولی برای گذراندن زندگی ام مجبور بودم، مجبور!