با این که از کار خودم داشتم حرص میخوردم ولی خودمو ریلکس نشون دادم.. صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت میدونستی خیلی خوشکل شدی؟ با چشای گرد شده زل زدم تو چشای عسلیش. ولی من دلم نمیخواد این زیبایی رو کسی غیر من ببینه! سرمو انداختم با خجالت پایین. دیوونه این چه کاری بود کردی اخه! حالا میشه بری مثل همیشه بشی و همون شمیم قبل؟ بازم چیزی نگفتم که دستمو گرفت اورد بابا و روش ب.و.سه ای زد برو شمیم... برو عشق من شو و برگرد.. دستمو از دستش کشیدم بیرون و راه افتادم سمت بالا.... بیا همین و میخواستی؟! خنگول تو که اینقدر زود خر میشی چرا به ساعت به خودت میرسی؟! سریع تاپم و با یه بلوز سرمه ای عوض کردم صندلامم پرت کردم رو تخت و دمپایی سفیدامو پام کردم. رفتم پایین.. سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران گرم صحبت با نیما و روزبه بود و اصلا منو ندید. مستقیم رفتم تو اشپزخونه.
بوی سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت به سرم خورد
تا بوی سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت به سرم خورد نیشم تا بناگوش باز شد به به سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت.. تا صدای زنگ اومد رفتم بیرون طرف اف اف. با دیدن صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت در تهران کلید و زدم و بلند گفتم صيغه ايرانيان/ همسريابي ازدواج موقت در تهران... سامیار تا صدامو شنید سرشو اورد بالا و دنبالم گشت و کنار سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت پیدام کرد. لبخندی بهش زدم که دوبرابرش و تحویلم داد به همراه چشمکی که عاشقش بودم. ..لامصب بجوری چشمک میزد که ادم دو ساعت محوش میشد... صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت در تهران تا اومد تو بلند گفت به به جمعتون جمعه گلتون کمه!
صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت در تهران هم جواب داد به به جمعمون جمه خرمون کمه! که شکر پیدا شد.. بلند زد زیر خنده. همونجا خاله که داشت از پشت سرش رد میشد یک پس گردنی محکم زد که صداش کل خونه رو برداشت. ..هممون قش کردیم از خنده. شهریارم رو پله ها گفت ایول خاله چه دست محکمی داشتی! خاله هم با خنده جواب داد نه صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت کتک خور نیما ملسه... خلاصه اون شب با کلی شوخی و خنده گذشت در کنار سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران صد البته بیشتر از همیشه... صبح از استرس و اضطراب از 7بیدار شدم... خب حالا اول دوش بگیرم... پریدم تو حمام و تمام نرم کننده ها و خوش بو کننده هایی که واسه بدن و مو بود و استفاده کردم تا 45 مین تو حموم بودم.
زنگ زدم به نفس و سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران
وقتی اومدم بیرون چهرم نورانی شده بود بس که شسته بودم خودمو. زنگ زدم به نفس و سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران و بیدارشون کردم... هرچی لازم داشتم ریختم تو کیفم. یه مانتو نسبتا بلند پوشیدم شالم و انداختم رو شونه هام. .حاضر و اماده رفتم پایین مامان و بابا داشتن صبحانه میخوردن با گل بانو. سلام کردم و هول هولکی صبحانمو خوردم که مامان گفت تو الان میری دنبال سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران؟ اره میشا و صيغه ايرانيان/ همسريابي ازدواج موقت در تهران و برمیدارم و میرم ارایشگاه... باش. منم ساعت ده نازی میاد دنبالم با ارغوان میریم ارایشگاه دوست نازی اها... باش شهریار کجاست ؟
از ساعت 6 رفته بیرون با صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت در تهران. کار داشتن اکی یه لقمه پنیر گردو گذاشتم تو دهنم... رفتم دنبال میشا و بعدم صيغه ايرانيان/ همسريابي ازدواج موقت در تهران. ساعت نه و ده دقیقه تو ارایشگاه بودیم... ازایشگره که اسمش شهره بود تا ما رو دید گفت صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت شما خانوم راد هستی ؟ گفتم بله خودمم اهاا شما سه نفر بفرمائین تو این سالن رفتیم داخل سالن که کلی دم و دستگاه توش بود شهره گفت خب لطفا لباساتون رو درارین تا ارایش تون رو شروع کنم. ..به نظر من اگه تاپ یقه باز دارین که خوبه وگرنه میتونین راحت باشین منظورشو گرفتم چی بود ولی شکر من از قبل یه تاپ مناسب پوشیده بودم. سه تامون دراز کشیدیم بالای صندلی... شهره اومد بالا سر من و دونفر دیگه هم بالا سر صيغه ايرانيان/ همسريابي ازدواج موقت در تهران و میشا. شهره خب صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت لباست چه رنگیه که من بدونم چیکار کنم صورتت بهتر شه؟ وای حالا چی بگم؟