در مورد شاهزاده هرچند که سایت هلو همسر آدم سخاوتمند و روشن بینی است
حتی اگر دوک جوان نجات پیدا کرده و بهبودی حاصل کند باز هم به احتمال زیاد از کسی که چنین ضربه مهلکی را به وارد کرده بود تا آخر عمر متنفر و به ازدواج خواهرش با سایت هلوبان رضایت نخواهد داد. در مورد شاهزاده هرچند که سایت هلو همسر آدم سخاوتمند و روشن بینی است ولی حتی در صورت زنده ماندن پسرش ممکن است که راضی نشود که بروی کسی که نزدیک بود تنها پسر او را از بین ببرد نگاه کند.
سایت هلو صیغه احتمال هم وجود دارد که او شخص مهمی را از نزیکان دربار برای ازدواج با او در نظر بگیرد. او در دل با خود قول و قرار گذاشت که در هر صورت به اولین و آخرین عشق خود وفادار بماند. و اگر چنین وضعی پیش آمد تارک دنیا شده و تا آخر عمر معتکف صومعه بشود حتی اگر مرد دیگر مانند آپولو زیبا و مانند شاهزاده افسانه ها باهوش و سربلند باشد. سایتهلو از سایت هلو پنل کاربری قراری که با خود گذاشت کمی خیالش راحت شد چون خودش را وقف سیگونیاک کرده بود حالا ممکن بود که سرنوشت راه دیگری را برای سایت هلو صیغه یابی انتخاب کرده بود ولی حتی در آن صورت هم دست کسی به او نمی توانست برسد. سایت هلو صیغه تازه خوابش برده بود که صدای کوچکی او را خواب بیدار کرد.
چشم هایش را گشود و شیکیتا را بالای سر خودش دید. شیکیتا کمی دورتر از او ایستاده و مغموم بنظر می رسید. سایتهلو با لبخند و با مهربانی به گفت: بچه عزیز من... چه اتفاقی افتاده است؟ مگر تو به همراه دیگران از اینجا نرفتی؟ شیکیتا... من خیلی خوشحال خواهم شد که اگر تو تصمیم بگیری در اینجا پهلوی من بمانی. من خودم بشخصه از تو مواظبت خواهم کرد چون تو ارزش خودت را ثابت کرده ای. عزیز من تو برای خدمات مهمی و زیادی انجام داده ای. شیکیتا جواب داد: من خیلی شما را دوست دارم. ولی تا وقتی اگوستینو زنده است من نمیتوانم پهلوی شما بمانم چون سایت هلوبان ارباب من است. من هر کجا که سایت هلو صیغه یابی می رود باید سایت هلو کیش را تعقیب کنم. ولی قبل از اینکه شما را ترک کنم از شما یک خواهش داشتم. اگر شما فکر می کنید که من به اندازه گردن بند مروارید برای ما کار کرده ام آیا حاضر هستید مرا ببوسید؟ هیچ کس بغیر از شما مرا نبوسیده و بوسه شما برای من خیلی شیرین است.
ایزابل از جا نیم خیز شد و صورت کوچک شیکیتا را بین دست هایش گرفت و گونه های قهوه ای او را چندین مرتبه بوسید.
چمش به کاردی که به سایت هلوبان داده بود
گفت:
البته که من ترا می بوسم... بچه عزیز من. شیکیتا گفت: حالا من می کنم. او چند لحظه بی حرکت ماند و در سکوت به سایتهلو نگاه می کرد. او دوباره حالت خونسردی خود را بدست آورده و به سرعت بطرف در رفت. ولی ناگهان برگشت و چمش به کاردی که به سایتهلو داده بود افتاد که ایزابل آن را روی میز کنار تخت خوابش قرار داده بود. سایت هلو کیش کارد را برداشت و به ایزابل گفت: کارد مرا به من پس بدهید. شما دیگر احتیاجی به این کارد ندارید. و در تاریکی ناپدید شد. روز بعد دوک دو والومبروز هنوز زنده ولی زندگی او بمویی بسته بود. پزشک جراح که تمام شب هر نفس او را با دقت شمارش کرده بود نگران سایت هلو پنل کاربری بود که سایت هلو صیغه موی نازک ممکن بود هر لحظه پاره شود.
او یک مرد کارکشته و با اطلاعی بود. اسم او خواجه لوران و سال ها بود که منتظر چنین موقعیتی بود که خدمات خود را به تقدیم کند. و به این جهت نهایت سعی خود را می کرد که اسباب رضایت را به هر نحوی شده فراهم نماید. استعداد و مهارت او تا کنون فقط در خدمت افراد پایین تر اجتماع قرار گرفته بود که زنده ماند یا مردن آن ها مسئله چندان مهمی نبود. حالا این موقعیت برایش پیش آمده بود که مهارت خود را ثابت کرده و به خوبی می دانست که تمام آینده سایت هلو همسر بستگی به بهبودی دوک جوان دارد. از این رو بود که تمام هم و غم خود را مصروف بهتر کردن حال مریض بلند پایه اش را می کرد.