همسریابی نازیار اناهیتا هم اشاره کرد روی صندلی دیگر مجاور او بنشیند
صحبت آن ها با آمدن مستخدم که در تنگ و سینی طلا آب آورده بود که آن ها دست های خود را بشویند قطع شد. وقتی همسریابی.نازیار تشریفات بپایان رسید شاهزاده دستمال سفره خود را روی میز انداخت و از جا بلند شد. همسریابی نازیاری به همسریابی نازیار ورود کاربران اشاره کرد که او را تعقیب کند و از آن جا به سالن مجاور رفت. او روی یک صندلی با شکوه روبروی آتش نشست و به همسریابی نازیار اناهیتا هم اشاره کرد روی صندلی دیگر مجاور او بنشیند. او دست دخترش را گرفت و برای مدتی بی حرکت به چشمان زیبای همسریابی نازیار ورود کاربران نگاه کرده و متعجب بود که چطور بعد از این همه سال دخترش را به همسریابی نازیار پیام ها باز گردانده است.
در چشمان همسریابی نازیار ثبت نام شادی به همراه اندوه ممزوج شده بود چون همسریابی نازیاری هنوز به شدت برای سلامتی پسرش نگران بود. ولی وقتی به صورت زیبای همسریابی نازیار اناهیتا نگاه می کرد اگر برای یک لحظه که شده بود غم و غصه های خود را فراموش می کرد. همسریابی نازیار موقت به صورت کنتس جدید لبخند می زد و برای همسریابی نازیار جدید از گذشته ها سخن می گفت:
"بچه دوست داشتنی من... بدون شک در میان تمام همسریابی.نازیار وقایع عجیب و باور نکردنی که ما را به یکدیگر رساند تو همواره سؤالات زیادی در ذهنت بوده که همیشه بی جواب مانده بود. سرنوشت ترا به پدری که همیشه بیاد بود رساند. ولی من می دانم که تو آن قدر باگذشت و بزرگوار هستی که پدر پیرت را بخاطر چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده و خارج از اراده او بوده ملامت نمی کنی. تو میدانی که مادرت کورنلیا به شدت سربلند بود. همسریابی نازیار اناهیتا هیچ گونه توهین و تحقیری را تحمل نمی کرد حالا چه به عمد صورت گرفته و یا سهوا پیش آمده بود به شدت هر چه تمامتر تلافی می کرد. وقتی من به دلایل خانوادگی بدون رضایت همسریابی نازیار - جستجوی کاربران مجبور به ازدواج با کسی شدم که همسریابی نازیار پیشخوان را دوست نمی داشتم کورنلیا رابطه خودش را با من قطع کرده و در مقابل التماس های من که می خواستم زندگی راحتی برای او و تو دختر عزیزم فراهم کنم دست رد بسینه من زد.
همسریابی نازیار موقت آن را عینا با نهایت نفرت برای من پس فرستاد
هر چیزی را که من به همسریابی نازیار جدید و به تو دادم همسریابی نازیار موقت آن را عینا با نهایت نفرت برای من پس فرستاد. من طبعا همسریابی.نازیار روحیه بزرگوارانه همسریابی نازیار پیام ها را تحسین می کردم و تمام قباله های خانه ها و املاکی را که برای او و تو در نظر گرفته بودم به همراه جواهرات زیاد نزد یک مامور مطمئن گذاشتم که هر لحظه میل داشته باشد از آن برای خود و تعلیم و تربیت تو استفاده کند. همسریابی نازیار جدید بر عکس تمایل من از قبول همه آن چیزها سرباز زد و اسمش را هم عوض کرد. همسریابی نازیاری از پاریس به ایالت رفت و اینطور که به من خبر رسید به یک گروه هنری سیار پیوست. من دیگر از او خبری نداشتم تا اینکه شنیدم که همسریابی نازیار ثبت نام فوت کرده است. من زمین و زمان را به هم دوختم که دختر کوچک بی مادر خودم را پیدا کنم ولی تمام تلاش من به نتیجه نرسید. بچه های زیادی در چنین گروه هایی بودند ولی هیچ کدام آن ها همسریابی نازیار ورود کاربران عزیز من نبودند. البته در این وسط زنانی هم پیدا شدند که ادعا می کردند که بچه آن ها دختر گمشده من است ولی من می دانستم که آدم ها برای بدست آوردن پول و مقام چنین ادعایی را می کنند.
من بالاخره به همسریابی.نازیار نتیجه تلخ رسیدم که بچه بیچاره من هم مثل مادرش از بین رفته است. هر چند که یک ندای غیبی در گوشم همواره می خواند که دخترت زنده و سلامت است. من ساعت ها در تنهایی می نشستم و با خود به ساعت های طولانی که کنار گهواره تو می نشستم و با تو بازی می کردم فکر می کردم. وقتی من روی گهواره تو خم می شدم که ترا ببوسم تو با آن دست های کوچکت ریش مرا می گرفتی که در آن زمان سیاه بود. من بخاطر می آوردم که تا چه حد ترا دوست داشتم و بتو افتخار می کردم. همین طور که سال ها گذشت امیدواری من به پیدا کردن و دیدن تو کمتر و کمتر می شد. من با خودم فکر می کردم که دختر کوچک من شاید از سرما رنج می برد و شاید هم آن هایی که همسریابی نازیار پیشخوان را بزرگ می کنند با او نامهربان هستند. من در آن موقع بشدت همسریابی نازیار - جستجوی کاربران را ملامت می کردم که چرا در همان اول کار ترا از مادرت نگرفتم که ترا آن طور که شایسته تو بود بزرگ کنم. سال ها گذشت و یک نگرانی به نگرانی های قبلی من اضافه شد.