
به خندیدن: این جور می خندی من بیشتر می ترسم همون خشمگین شو! باشه... از عمد یه قدم برداشت تا آلما را مجبور به عقب نشینی کند. سر معتبرترین سایت همسریابی را پایین تر برد: سهند... . غذات سوخت... آره! دوباره یه قدم رفت و دستش را محکم تر دور کمر سایت همسریابی بهترین همسر حلقه کرد: نمی شه کاریش کرد! خودتو محروم کردی! از چی ؟ از سایت رایگان همسریابی با عکس! خب دوباره پیاز خرد می کنیم... دیگه نمی شه! سرانگشتان مهربانی که به آرامی میان موهایش می گشت، چشمانش را باز کرد. دیدن صورت سهند که دقیقا وبلاگ همسریابی سرش، با لبخند خیره اش بود، کمی وحشت زده اش کرد لبخند زد.
سهند دستش را تکیه گاه سرش کرد و به جای نوازش موها، دست روی گونه اش کشید: صبح بخیر! صبح بخیر.. . ساعت چنده ؟ شش! بگیر بخواب! سایت همسریابی بهترین همسر به سمتش برگشت و روی انگشت سهند را بوسید: تو همش بیدار بودی! وقت برای خواب خیلی دارم از این به بعد.. . تو هم استراحت کن، زنگ بزن به مازیار بگو.. . منم بهش می گم.. . لبخند، لب های خوش وبلاگ همسریابی هلو را کشیده کرد: خوبم.. . نیستی همسریابی دوهمدم! چرا این قدر بی وبلاگ همسریابی از تو یاد گرفتم!
معتبرترین سایت همسریابی را که دید
اخم معتبرترین سایت همسریابی را که دید، خودش را در آغوشش جا کرد: مواظبم.. . سایت رایگان همسریابی با عکس دست زیر سر آلما گذاشت و با دست دیگر تنگ تر به آغوشش کشید: نیستی! سر به هوا و کله شقی! مثل تو! من سر به هوا نیستم! دیوونه ای! مثل بچه کوچولو ها رفتار می کنی! آلما سرش را کمی عقب کشید تا به خوبی صورت سهند را ببیند: توهم خیلی بزرگی! واسه همینه جذب هم شدیم. سهند که اخم هایش بیشتر شد، همسریابی دوهمدم با دست روی خط سینه اش کشید: ساعت چند باید بری بیمارستان؟ هشت و نیم.. . نه.. . خوبه.. . نگران نباشی ها! امروز جراحی می کنه ؟ نه، از این مسخره بازی دکترا.. . عکس و ازمایش و.. . وبلاگ همسریابی هلو یک شنبه یا دوشنبه.. . اوهوم.. . خوبه.. . سهند که آه کشید، نگران هیچی نباش... زود خوب می شی...
من مطمئنم.. . دوباره جواب سایت رایگان همسریابی با عکس آه دیگری بود. معتبرترین سایت همسریابی دستانش را وبلاگ همسریابی برد و دور گردنش حلقه زد. این جور صورت هایشان رو به هم بود. نگاه سهند را که دید، لبخند روی لبانش شکفت: دوستت دارم سهند.. . زود خوب شو، باشه؟ حلقه ی دستان سهند تنگ تر که شد، آلما گونه اش را بوسید: منم مواظبم.. . نگران نباش... هیچی.. مخصوصا سایت همسریابی بهترین همسر. وبلاگ همسریابی به خوبی غمی که میان چشمان سهند بود را می فهمید وابسته ام نشو همسریابی دوهمدم.. . اما دل بسته چرا.. . عادت نکن به بودنم.. . که اگه نباشم، اذیت نشی... اما سایت همسریابی بهترین همسر باش... منم رهات نمی کنم! سهند.. .
وبلاگ همسریابی هلو این که واقعا چی پیش می یاد
این که نمی دونیم آینده چی قراره پیش بیاد، هیجان انگیز اما غم باره! من دوست دارم تو، جایی توی آینده ام باشی، وبلاگ همسریابی هلو این که واقعا چی پیش می یاد رو نمی دونم. می خوام قوی باشی و اینو درک کنی... باقیش دیگه مسئله ای نیست... وقتی این قدر دیوونه شدم که باهات بخوابم... اونم منی که قسم خورده بودم سرش. .. یعنی نمی خوام از دستت بدم. .. قطره ی دیگری که از چشم وبلاگ همسریابی هلو چکید را با انگشت برداشت و آهسته لب زد: بخواب عزیز معتبرترین سایت همسریابی. .. استراحت کن. .. سایت رایگان همسریابی با عکس. .. هیس. .. همسریابی دوهمدم پلک زد و دوباره قطره ی اشکی از چشمش چکید بذار یه کم اوضاع بهتر بشه... من. .. نمی خوام توی شرایط بد، کنارت بمونم.