دکتر! بله؟ چند لحظه مکث کرد و بعد از فرستادن نفسش، گفت: اگر دو تا قول بهم بدین، من جراحی می کنم! عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت با لبخند، سر جای قبل ایستاد: جالبه! خب چه قولی باید بدم؟ اول این که مرخصم کنید برم! دکتر جوان بلند خندید و اما زنان آماده ازدواج موقت باکری تنها لبخندش عمیق شد: خب ؟ دومی ؟ سهند که با اخم عمیقش به خانمهای آماده ازدواج موقت جوان خیره شده بود، دوباره به سمت دکتر باکری برگشت: به کسی حرفی نزنید...
لیست زنان اماده ازدواج موقت هم چشم نگرفت
یه هفته.. . امروز دوشنبه ست.. . هفته ی دیگه دوشنبه.. . دکتر چند لحظه به صورت سهند زل زد. لیست زنان اماده ازدواج موقت هم چشم نگرفت و بعد از چند لحظه، عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت با کشیدن آهی گفت: در مورد قول اول! شما باید تحت نظر باشید! حداقل تا شش ساعت! چهار ساعت! این بار دکتر باکری هم بلند خندید: خیلی سر سختی! نمی تونم.. . کار دارم. جدی بودن سهند، ترغیبش کرد که او هم موافقت کند: با این که صدمه دیدی و زیاد شرایط خوبی نداشتی؛ باشه، تا ظهر مرخص می کنم! ممنون! اما شرط دوم.. . شنبه! سهند با تعلل، نفسش را بیرون فرستاد: قبوله! قول می دی واقعا برگردی؟!
سهند این بار لبخند زد و آه کشید: فکر کنم خودمم به این مرخصی طوالنی مدت نیاز دارم. .. یه سری کار دارم اما باید انجام بدم. شنبه هر ساعتی که شما بخواین من اینجام! خانمهای آماده ازدواج موقت لبخندش رنگ گرفت و دستش را روی شانه ی لیست زنان اماده ازدواج موقت گذاشت: خوبه! من شرط رو قبول می کنم، می دونم شما هم روی حرفتون هستید. سهند سرش را خانمهای آماده ازدواج موقت و پایین کرد و زنان آماده برای ازدواج موقت ادامه داد: من نمی دونم پزشک قبلی تون کی بوده. .. اما من می گم بعد از عمل حداقل سه ماه و حداکثر نه ماه! مونده به شرایط خودتون. ..
امیدوارم بدنت همکاری کنه و بتونی زودتر برگردی. .. ما به امثال تو توی این مملکت نیاز داریم! زنان آماده ازدواج موقت ضربه ای روی کتفش زد و دوباره خداحافظی کرد. تنها که ماند، باز صدای بیب بیب آهسته دستگاه بود و عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت سقف! و البته آینده ای که قرار بود جوری دیگری برایش رقم بخورد. .. دکمه های پیراهنش را که بست، نیما سری تکان داد: برام عجیبه آخه چه طور مرخص کردن؟
زنان آماده ازدواج موقت آستین پیراهنش را کمی تا زد
شما نیاز به استراحت دارید! زنان آماده ازدواج موقت آستین پیراهنش را کمی تا زد تا به باند دستش فشار نیاورد: الکی بزرگش نکن! خوبم! بده پالتو رو. .. جمله اش تمام نشده بود که در با شدت باز شد. هر دو با دیدن صمیمی، با تعجب نگاهش کردند. اما نادر بی توجه به موقعیتشان به سر تا پای نگاه کرد و چشمش روی باند دور پیشانی اش، ماند! خوبی سهند؟ زنان آماده برای ازدواج موقت با لبخند سرش را صيغه يابي اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت و پایین کرد: بله! می بینی که داشتم می اومدم بیرون.
لیست زنان اماده ازدواج موقت به جای او به خانمهای آماده ازدواج موقت اشاره کرد: نیما واقعا مرخصش کردن یا خودش داره می ره؟ صيغه يابي اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت پالتوی زنان آماده ازدواج موقت را نگه داشت تا بپوشید: این طور که مشخصه، مرخص شدن! که هنوز باور نکرده بود نگاهی به کبودی روی گردنش انداخت: این چیه پس ؟ زنان آماده برای ازدواج موقت از دست گرفت و به سمت در کشید: بیا بریم دایی! خوبم! خواست اولین قدم را بردارد که دردی در کمر و پای چپش حس کرد، با خوشبختی بسیار، لیست زنان اماده ازدواج موقت جمع شدن صورتش از درد را ندید! نیما در اتاق را باز کرد و تا بیرون بیمارستان، همراهی اش کردند. به خیابان که رسیدند، نگاهی به اطراف انداخت: ماشین دارین ؟ صيغه يابي اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت سوییچش را در آورد: بله من دارم. یه لحظه این جا پیش بمونید من می یارم. ..