با خوداندیشید، چطور می تواند این همه وقیح باشد.
نفسش را با خشم بیرون داد و با لحنی لجوجانه گفت: هرچقدرم که بخوای می تونی با وقاحت و نامردی تحقیرم کنی اما مطمئن باش که بهت نمی گم کجا بودم عقد موقت هلو به طرفش خیز برداشت وبا یک دست بازویش را گرفت ومثل پر کاهی اورا از روی تخت بلند کرد وبه آغوش کشید ودر حالی که بازوهایش را به دور کمرش حلقه می کرد آرام گفت: می دونم این حرفا رو فقط داری می زنی که منو دیونه و عصبی کنی سعی کرد خودش را از آغوشش رها کند پس در حالی که با مشت روی سینه ستبرش می کوبید به تندی گفت: ولم کن عوضی، تو داری بهم توهین می کنی عقد موقت هلو او را تنگ تر به خود فشرد چنان که حتی نمی توانست تکان بخورد، در آغوش هلو همسر يابي از ترس وهیجان مثل یک گنجشک در قفس بی اختیار می لرزید.
داری اذیتم می کنی هلو همسر يابي !
خسته و محزون با لحنی درد آلود نالید: تو تو منو اذیت نمی کنی ؟
من خیلی وقته که دارم زیر این نگات اذیت میشم همسریاب موقت هلو! لحن کلامش پر از درد بود و نگاهش پراز عذاب، عذاب از دردی که دلش می خواهد رهایش کند اما نمی تواند.
دل همسریاب موقت هلو سوخت هم برای خودش، هم برای او، او هلو همسر يابي را دوست داشت، آنقدر عاشقش بود و می پرستید ش که تحمل یک لحظه رنج کشیدنش را نداشت، دلش می خواست سرش را روی سینه اش بگذارد و همسریابی هلو سایت ها گریه کند، آغوش گرم هلو همسر يابي داشت بی قرارش می کرد. او بی قرار عشقی بود که سرانجامی نداشت و اینک درآغوش گرم مردی که آرزوی همه زندگیش بود داشت می لرزید، با خود اندیشید ! ما داریم قوانین سایت هلو چه چیزی را پس می دهیم ما به خاطر چه چیزی این همه عذاب می کشیم، لعنت به این زندگی، لعنت به هرچه زندگی اجباریست دلش می خواست خودش را تسلیم همسریابی هلو سایت کند او عشقش بود ؛اما نمی توانست، او عاشق همسریابی هلو سایت بود ولی هرگز نمی خواست به او تحمیل شود؛او عشق مرد زندگیش ر ا می خواست نه تنفر و عذابش را، خودش رابه خاطر آزار دادن توران هلو سرزنش و ملامت کرد پس غمگین و درمانده گفت: توران هلو من من تا این شب بیمارستان بودملحظه ای با چشمانی متحیر و حیران به او نگریست و سپس با صدای خفه ای پرسید چرا ؟
دست های توران هلو از دور کمرش شل شدند
آهی کشید و با بغض گفت: بابام بابام بازم حالش به هم خورده دست های توران هلو از دور کمرش شل شد ند
و با لحن ضعیفی نجوا کرد: پس چرا حالا اینو می گی سریع خودش را از آغوشش بیرون کشید و قدمی به عقب برداشت و گفت: چون خسته و عصبی بودم و تو به جای اینکه به حال روزم توجه کنی فقط بهم توهین کردی وقتی این همسریابی هلو سایت شب، به همراه این پسره آسمون جل بر می گردی قوانین سایت هلو توقع داری چه فکری کنم : روی لبه تخت نشست و گفت توقع داشتم به جای هر برخورد توهین آمیزی فقط می پرسیدی تا این وقت شب کجا بودم پرسیدم اما چه جوابی شنیدم؟
نتونستم عصبانیت تورو درک کنم عقد موقت هلو
فقط سردی و بی اعتنایی وقتی به جای سلام با نگاه تحقیر آمیز فریاد می زنی چه گورستونی بودی بایدم توقع داشته باشی که خیلی با آرامش جوابتو بدم رفتار تو منو عصبی کرد، خصوصا"که با این پسره بودی پس مشکل تو من نیستم! ..فقط افکار بیمار گونته من نمی تونم مثل مردهای بی غیرت و بی خاصیت باشم حرص الود گفت: دیگه از این جمله تکراریت حالم بهم می خوره با نهایت خودخواهی گفت: قبلا هم گفته بودم نمی خوام تا زمانی که اینجا در خانه منی با هیچ مردی رفت و آمد داشته باشی دیگر کشش بحث را نداشت بازویش از درد زق زق می کرد. خسته وبی حوصله گفت: خواهش می کنم راحتم بذار چون دیگه اعصاب بحث کردن و ندارم بر خلاف خواسته اش کنارش روی لبه تخت نشست و با ملایمت گفت چرا بهم خبر ندادی پدرت بستری شده؟ با لحن غمگینی گفت: این قدر بهم ریخته و عصبی بودم که همه چیز یادم رفت توی اون لحظات فقط یک چیز برام مهم بود، اونم به هوش اومدن بابام بود حالا حالش چطوره ؟ با لبخند تلخی گفت:رو شکر خطر رفع شده، وظعیتش ثابته و فشار و تنفسش نرمال عقد موقت هلو نفس راحتی کشید و گفت: چرا گوشیت و همراهت نبرده بودی؟ فراموش کردم برش دارم، صبح چون دیرم شده بود با عجله از قوانین سایت هلو زدم بیرون لااقل باید وقتی حال بابات روبه راه می شد بهم خبر می دادی آرام نجوا کرد: فکر نمی کردم برات مهم باشه یعنی برای نیما مهم تر از من بود نیما رومن خبر نکردم ؛اون خودش پدرمو رسونده بود بیمارستان نفس عمیقی کشید وگفت: عصر تماس گرفتم بگم حاضرشی بریم مطب دکتر، اما وقتی جواب ندادی نگران شدم دیر اومدنت به همراه اون پسره با این رفتار سرد هم مزید بر علت شد حتی لحظه ای هم تصور نمی کرد نگرانش شده باشد پس با ناباوری گفت: بله حق باتوهه! من اینقدر نگران و ناراحت بودم که نتونستم عصبانیت تورو درک کنم عقد موقت هلو با دست صورتش را به طرف خودش برگرداند و در حالی که سمتی را که کبودشده بود لمس می کرد
در حالی که توران هلو را وارسی می کرد
با ناراحتی گفت: برای لحظه ای کنترلم و از دست دادم با لحن نیش داری گفت: من هرگز از تو توقع عذرخواهی ندارم بی تفاوت به کنایه اش سرش رابه عقب چرخاند و در حالی که توران هلو را وارسی می کرد با لحن مهربانی پرسید