سعید به جای سهند، به سايت همسر يابي هلو تاریک خیره شد و لبخند روی لبانش کش آمد. .. یادمه یه روز هشت سالت بود؛ با سایت همسر یابی موقت هلو رفته بودین خرید. اونجا با یه پسره که دوچرخه اش خورده بود به پای مادرت دعوا کرده بودی. .. دانلود سایت همسر یابی هلو خنده های نرگس؛ لبخند را به صورت هر دو مرد آورد. ورود به سایت همسریابی هلو ادامه داد: وقتی اومدی خونه نرگس بهم یواش گفت که دعوات کنم!
که کارت زشت بوده و نباید یهو می پریدی روی پسر مردم و می زدیش! اما سايت همسر يابي هلو دعوات نکردم. .. ازت تشکرم کردم! یادته؟؟ سهند سرش را به نشانه ی آری، تکان داد. . .. بزرگ شدن سايت همسريابي موقت هلو رو ببینیم؟ یعنی این قدر عمر ورود به سایت همسریابی هلو بهمون می ده که ببینیم ثبت نام در سایت همسر یابی هلو مرد شدهاون روز مادرت وقتی تعریف می کرد. یه خوشحالی عمیقی داشت. بهم گفت یعنی می شه. ... سایت همسر یابی موقت هلو روی لبان سهند ماسید و جایش را به شرم داد. .. از اون آدرس جدید سایت همسر یابی هلو آرزوی ما شد؛ همین... این که سايت همسر يابي هلو یه روز مرد بشه و ما با هر نشونه ای از این مرد شدن؛ پیش خودمون جشن می گرفتیم!!
دانلود سایت همسر یابی هلو داشتیم
از بلند شدن قدت بگیر؛ تا دیدن اولین ته ریشی که روی صورتت بود! اینا یعنی تو بزرگ می شدی و دانلود سایت همسر یابی هلو داشتیم می دیدیم. . .. آهی که کشید انگار واگیر داشت. نرگس و سهند هم، هم غصه ی آرزوهایش شدند. -تو سایت همسر یابی موقت هلو شبیه اون ثبت نام در سایت همسر یابی هلو که می شناختیم نیستی.... سايت همسريابي موقت هلو که وقتی نوزده سالش بود، هر طور بود خودمون رو راضی کردیم که به خاطر اینده اش، به خاطر عشق و رویاهاش؛ بذاریم بره. ... آدرس جدید سایت همسر یابی هلو. ... نمی دونی که ما چی کشیدیم توی اون تنهایی ها. ... . این بار بغضی واگیر دار میان گلویشان سايت همسر يابي هلو کرد. سهند هنوز به سقف زل زده بود... سعید سرش را به سمتش چرخاند: تو با اون همه شیطونی و انگیزه. ..
با اون همه امید و تلاش. .. شدی این ثبت نام در سایت همسر یابی هلو عصبانی و بد اخالق و فراری. ... نه که برای ما فرقی داشته باشه، که تو پسرمونی. که هنوزم تمام خواسته ی من از ورود به سایت همسریابی هلو خودتی. .. این که سالم و خوشحال ببینمت. آدرس جدید سایت همسر یابی هلو. ... .. وقتی این جور می بینمت. ... دانلود سایت همسر یابی هلو دیگه مرگه، این که بمیریم و. . .. بغض باعث شده بود اخرین کلمه را با لرزش بگوید. سایت همسر یابی موقت هلو کشید تا بغضش را فرو بخورد. اما متوجه لرزیدن شانه های همسرش شد. به سمتش برگشت و ارام دستش را روی بازویش گذاشت. نگاهی به صورتش انداخت. هنوز هم برای او نرگسش زیباترین زن زندگی اش بود. لبخندی زد اما پرده ی اشک جلوی چشمان او هم کشیده شده بود. شرمنده ام عزیزم. نمی خواستم تو رو ناراحت کنم. . .. نرگس تند اشک هایش را پاک کرد. با نشستن یک باره ی سهند، هر دو به سمتش برگشتند. سعید قبل از اینکه سهند سايت همسريابي موقت هلو بلند شود.