با نگاه به صیغه یابی موقت در تبریز اشاره کرد او چیزی بگوید.
تسلیم خواسته صیغه یابی موقت شیدایی و دامادش شد
صیغه یابی موقت در تبریز با صدای آرامی گفت: مادر جون صیغه یابی موقت در تهران راس میگه اینجا موندن شما با این خستگی اصلا به نفع عمو نیست صیغه یابی موقت در تبریز در نهایت تسلیم خواسته صیغه یابی موقت شیدایی و دامادش شد و گفت: بسیار خوب هر چه شما بگید به همراه صیغه یابی موقت هلو و خانم و آقای مشایخ از بخش بیرون آمد و به طرف درب خروجی رهسپار شدند کنار درب خروجی در حالی که صورت مادرش را می بوسید گفت: مامان نگران بابا نباش و به خوبی استراحت کن صیغه یابی موقت در تبریز سایت صیغه یابی موقتی آرامش بخش به رویش زد و گفت: می دونم که به خوبی ازش مراقبت می کنی و سپس به همراه آقا و خانم مشایخ بیمارستان را ترک کرد با رفتنشان صیغه یابی موقت شیدایی آهی کشید و به طرف آسانسور رفت و با انتخاب دکمه 3 دوباره به بخش بیماران سرطانی برگشت صیغه یابی موقت به ملاقات پدرش رفته بود و او اجازه ورود به بخش را نداشت همانجا به انتظارش نشست، پس از لحظه ای از بخش خارج شد و کنارش ایستاد و گفت: می خوای منم اینجا بمونم شاید بهم احتیاج داشتی نه تو برو، امروز کلاس داری پس اگه مشکلی پیش اومد سریع بهم خبر بده چشم حتما زخم بازوت اذیتت نمی کنه نه، حالم خوبه ظهر که برگشتم باهم می ریم پانسمانشو عوض کن فکر نکنم نیازی باشه به هر حال باید دکتر ببینه، ممکنه یه وقت عفونت کنه سایت صیغه یابی موقت شیرینی زد و گفت:
متاسفم که مجبور شدی به مادرت صیغه یابی موقت هلو بگی
این همه بزرگش نکن، این قفط یه زخم ساده است متاسفم که مجبور شدی به مادرت صیغه یابی موقت هلو بگی!
مامانم عادت داره همه چیز و شلوغ کنه چون تو را دوست داره و نگرانته در عمق چشمانش خیره شد و با سایت صیغه یابی موقت هلو دلنشینی گفت: می دونم!
حالا برو تا کلاست دیر نشده مواظب خودت باش پدرت هیچ وقت راضی نیست، تو به خاطر اون اذیت بشی باشه، مراقبم صیغه یابی موقت که رفت او هم وارد بخش شد وروی صندلی کنار پدرش نشست و در حالی که دست های استخوانی اش را در دست می گرفت
با بغض آرام سایت صیغه یابی موقت هلو به صحبت کرد بابا من خیلی خسته ام، بهم ریخته ام، درب و داغونم، شاید چون عاشق شدم، عاشق صیغه یابی موقت، یعنی از اول هم عاشقش بودم، چیزی وکه هرگز نمی خواستم باورش کنم آهی پر از حسرت کشید و ادامه داد اما من عاشقش بودم، نمی دونم به خاطر شما بود یاخودم که حاضر شدم پا روی غرورم بذارم و زنش بشم، حالا هم نمی دونم واقعااون سرنوشتم بوده یا این که دارم امتحان می شم بغضش شکسست وآرام صیغه یابی موقت در تهران به گریستن کرد
بابا اون خیلی عجیبه، یه روز تلخه یه روز شیرین
بغضش شکسست و آرام صیغه یابی موقت در تهران به گریستن کرد
یه روز از بودن باهاش لذت می برم و یه روزبا رفتارش دنیام و سیاه می کنه
بابا اون یه مشکلی داره، یه مشکل بزرگ! دیدگاهش نسبت به همه منفیه، خیلی شکاکه، من حتی نمی دونم چقدر با من و زندگیم رو راسته، اون همیشه گیجم می کنه، رفتارش یه وقتایی مثل یه عاشقه بی قراره و بعضی وقتا جوریه که انگار ازم متنفره و من دشمن خونیشم بابا!
خواهش می کنم زودتر خوب شو و راه درست و بهم نشون بده، بهم بگو با احساساتم چه کنم اصلا نمی دونم باید چیکار کنم، باید بمونم و با او زجر بکشم و یا برگردم و در نبودش تلخی زندگی و تحمل کن بابا! حس می کنم احساساتم مثل یه پازله که نمی تونم کنار هم بچینمشون، نمی دونم باید با خودم صادق باشم و یا با صیغه یابی موقت گریه ی آرامش به هق هق تبدیل شده بود و با تمام وجود می گریست نمی فهمید
صیغه یابی موقت هلو هم فصل امتحاناتشه
برای پدرش گریه می کند یا برای تنهایی و بی کسی خودش خوب می فهمید که اگر پدرش بیدار بود وصدایش را می شنید جرات اعتراف این حرف ها را نداشت اما او به این درددلی نیاز داشت. در حالی که دست گرم پدرش در دستش بود آرام برای سلامتیش سایت صیغه یابی موقت هلو به بخواندن دعا کرد ساعتی بعد با فشاری که پدرش به دستش وارد کرد نگاهی مبهوت به او دوخت وفریادی ازسر ذوق کشید. با ضعف گفت: خوبی عزیزم! من خوبم شما چطو رید منم خوبم! . ..حتما بازم کلی نگرانتون کردم دست پدرش را بوسید و گفت: مردم و زنده شدم خدا نکنه دخترم، تو که می دونی من تحمل ناراحتی تو رو ندارم بغض الود گفت: دست خودم نیست بابا صیغه یابی موقت هلو و مامانت کجان مامان رو با زور فرستادم خونه، صیغه یابی موقت هلو هم فصل امتحاناتشه تو کلاس نداشتی چطور می تونم وقتی تو اینجایی سر کلاس باشم آخرش که چی، خودت می دونی که من یه روز رفتنیم انگشتش را به علامت سکوت روی لب پدرش گذاشت و گفت: نمی خوام در مورد ش حرفی بزنی ؛نمی خوام حتی بهش فکر کنم پرستار میانسالی وارد اتاق شد و با گفت: به به آقای ستوده بالاخره بیدارشدید در حالی که سرمش را عوض می کرد با سایت صیغه یابی موقت نگار دوباره گفت: قدر دختر خوشگلت و بدون، از صبح تا حالا یه ثانیه هم دستتون و از تو دستش بیرون نیورده به سختی گفت: صیغه یابی موقت شیدایی همه زندگی منه پرستار پس از چکاب دستگاه ها وثبت در چک لیست با سایت صیغه یابی موقت نگار اتاق را ترک کرد
صیغه یابی موقت در تهران حس می کرد پدرش به ماننده قبل راحت نمی تواند نفس بکشد وحرف بزند به همین دلیل ترجیح داد کمتر با او صحبت کند پس در حالی که مو های نرمش را نوازش می کرد او دوباره به خواب رفتشش