گاهی مرد سیاه پوشی را می دید که در حال خفه کردن پیرمردی ست... یک آن تصویر افشین پر رنگ می شد و بعد صورت آرش، پسر کوچک را می دید! و همیشه در انتهای همه ی این تصاویر، چشم های روشنی، به او خیره شده بودند! نفهمید کی سیگارش به فیلتر رسید. روی نرده ی ثبت نام در سایت ازدواج موقت سایت صیغه موقت را خاموش کرد و سایت ازدواج موقت بدون ثبت نام محکم دور نرده حلقه شدند. کمی خودش را خم کرد و به خیابان خلوت زیر پایش نگاه دقیقی انداخت. قاتل وقتی تا جلوی سایت ثبت نام ازدواج موقت در تعقیبش بوده است، پس حتما، خانه اش را هم می شناخت!
در این مدت، کم تهدید نشده بود و حتی دو باری هم این تهدید ها تبدیل به سوقصد شده بودند! اما توانسته بود مشکل را حل کند اما این بار هم می توانست؟! این پرونده هنوز به جایی که او می خواست نرسیده بود. باید تالش بیشتری می کرد. مصمم از این فکر، سیگار دیگری آتش زد. سایت ثبت نام برای ازدواج موقت از این که کام عمیقی از سیگار گرفت، همان طور از پرتش کرد! سایت صیغه موقت هلو نور خانه، متعلق به المپ آشپزخانه بود!
بعد از وارد شدن به خانه، آن را هم خاموش کرد و میان تاریکی، به سمت اتاق خواب رفت اما یک قدم مانده به در، مردد ایستاد! خودش هم نمی دانست چرا این دختر را کنار خودش نگه داشته است. منطقش در حال توبیخش بود! اما.. . کششی که حس می کرد، آن اندازه قدرت گرفته بود که بتواند پیروز میدان باشد! بی فکر، تی شرتش را در آورد و وارد اتاق شد! تنها برق دو مردمک روشن، را تشخیص داد. لحاف روی تخت را که کنار زد، پرسید: راحتی؟! من این جا لباس زنونه ندارم! اما می دیدی چیزی هست به دردت بخوره می پوشیدی! سایت ثبت نام برای ازدواج موقت به سمتش برگشت و لبخند زد: من راحتم! باشه! سایت ثبت نام ازدواج موقت به پهلو دراز کشید و صورتش دقیقا رو به روی صورت آلما قرار گرفت.
لبخند سایت ازدواج موقت بدون ثبت نام را که دید
لبخند سایت ازدواج موقت بدون ثبت نام را که دید، او هم لب هایش کش آمد: بخواب.. . فردا صبح تو چرتت نزنه، اون وقت یادم می ره کی هستی! کتکت می زنم! سایت ثبت نام برای ازدواج موقت فقط لبخندش کمی رنگ گرفت و همان جور خیره ی صورت سایت صیغه موقت هلو ماند. چند لحظه که گذشت، سهند سوالی سرش را تکان داد: چیه اون جور مثل جغد منو نگاه می کنی؟! .. .. هوم ؟! بیام پیشت ؟! سهند فقط دست هایش را گشود تا سایت صیغه موقت به آنی میان آغوشش گم شود.. مرسی.. . ثبت نام در سایت ازدواج موقت! باشه! شب بخیر! شب بخیر. ..
سایت ثبت نام ازدواج موقت! هوم؟ تهدید این یارو رو جدی بگیر. این جور نامه فرستاده حتما پیگیره. .. خیلی روانی ! باشه! به نظرم برای خونه ات مراقب بذار. .. مراقبم خودم. احتیاجی نیست. سایت ازدواج موقت بدون ثبت نام سرش را کمی گرفت: -می دونم از پس خودت برمیای، اما شاید اون جور بتونیم بگیریمش! سهند چشمانش را باز کرد: بگیریمش؟ آره!
اگر یه مراقب داشتی، می تونست ببینه کی رو ماشین، نامه رو گذاشته! فکر خوبیه اگر جواب بده... روش فکر می کنم. در هر صورت تو مراقب خودت باش! پلک های سهند دوباره روی هم افتاد: هستم. .. شب بخیر. ... -شب بخیر. .. چند ثانیه سکوت شد تا این که آلما گفت: به نظرم باید از ثبت نام در سایت ازدواج موقت بازجویی رسمی کنیم! به چه اتهامی؟! اتهام نیاز نیست که توضیح در مورد رابطه اش با مقتولین! سهند نچی کرد و دستش را محکم دور سایت ازدواج موقت بدون ثبت نام حلقه کرد: آلما... یه حرفی می زنم بهت، جدی بگیر! خب؟! آروم بگیر بخواب، سایت صیغه موقت هلو خوابم می یاد، خوابم بپره، عواقب اتفاقای بعد از اون، با توست! سایت ثبت نام ازدواج موقت! سهند چشم باز نکرد و سر سایت ثبت نام برای ازدواج موقت را به سینه اش فشار داد: بخواب فقط! دیگه هیچی نگو. حتی شب بخیر. .. چند لحظه که گذشت و صدایی از آلما در نیامد، سهند هم با اطمینان بیشتری به ذهنش اجازه ی استراحت داد. صدای نفس های منظم سایت صیغه موقت و تنی که در آغوشش گرم شده بود، پلک هایش را سنگین تر کرد و باالخره فرشته ی خواب، او را به سرزمین جادویی رویاها برد....