پس من هنوز این روی کارن را ندیدم... _باید باهم حرف بزنیم! ساعدم را گرفت و از میز منشی، سایت خاتون همسریابی دورم کرد. ساعدم را از دستش بیرون کشیدم: ما حرفی باهم نداریم. کلافه با دو دست، به صورتش کشید: _لطفا! مهمه! کمی نگاهش کردم: _بگو! به منشی سایت خاتون همسریابی اشاره کرد: _اینجا نمی شه! آن قدر دندان هایم را روی هم فشرده بودم که فکم، درد گرفته بود.
سایت خاتون آنلاین به سمت سایت خاتون من حرکت کرد. به دنباله او رفتم. وارد سایت خاتون من شد، پشت او، وارد سایت خاتون من شدم. در را بست و به کاناپه اشاره کرد: _بشین... دستانم را روی سینه ام گره زدم و کلافه سر پایین انداختم: _حرفت رو بزن! به سمتم آمد، دستش را به سمت صورتم آورد. به سرعت صورتم را از دستش دور کردم. دستش را مشت کرد و انداخت: _حرفام طولانیه! بازدمم را محکم بیرون دادم و روی کاناپه نشستم. _دلیل این رفتارات رو نمی فهمم! عصبی خندیدم: _داری من رو مسخره می کنی یا خودت رو؟ یعنی چی دلیل این رفتارات رو نمی فهمم؟ می فهمی یا خودت رو می زنی به نفهمی؟ دیگه چیکار مونده بکنی تا زندگی من رو نابود کنی؟ چه کاری؟ هان؟ _آترا...
درباره رابطه من و سایت خاتون به سایت خاتون همسریابی چیزی گفتی
عصبی میان موهایم چنگ زدم: _اسم من رو به زبونت نیار! درباره رابطه من و سایت خاتون به سایت خاتون همسریابی چیزی گفتی که سایت خاتون رو بیرون کرد؟ اخم هایش درهم رفت: _مگه با سایت خاتون خوب شدی؟ با تندی گفتم: _نه تا ابد به خاطره حرفه، یه ابله باهاش قهر می مونم! جواب سوالم رو بده! سایت خاتون آنلاین رو به رویم زانو زد. با آن چشم های قهوه ای، غمگینش به من خیره شد: _نه! بیشتر در خودم جمع شدم: _پس چی گفتی؟ _لطفا بذار اول حرفم رو بزنم. دستم بدون آن که بخواهم مشت شد: _اول جواب من رو بده! سایت خاتون آنلاین بی توجه به من، گفت: _من خیلی در حقت بد کردم و می خوام جبرانش کنم.
نیشخندی در دلم به او زدم. بدی هایی که به من کردی، قابل جبران نیست. _می دونم از روی عصبانیت، حماقت یا هرچی که دوست داری اسمش رو بذاری کاری کردم که سایت خاتون، از گروه بیرون بره! لب به دندان کشیدم. داشتم خودم را می جوویدم تا مشتم در دهانش فرود نیاید. _می دونم دیدن سایت خاتون همسریابی و شاید هم... کمی مکث کرد: _من، برای تو مثله یه عذابه! دوست نداری تو این شرکت بیای و بری! می دونم، این شرکت... یاده سینا رو برات زنده می کنه. اسم سینا که آمد، وجودم بیشتر آتش گرفت. مشتم سفت تر شد. خونی به دستم نمی رسید. _می خوام کمکت کنم.