
شهریار رفت کنارش و گفت وای همسریابی رایگان بدون ثبت نام ابروی هر چی مرده بردی کی؟ من؟ مگه چیکار کردم؟ هیچی فدات شم. اگه زن میخوای بگو خودم واست استین بالا میزنم دیگه ای این کارا چیه میکنی اخه قربونت بشم؟! همسریابی موقت رایگان بدون ثبت نام این چرت و پرتا چیه میگی ؟ مثل بچه ادم بنال دیگه همسریابی موقت رایگان بدون ثبت نام رو به روزبه گفت گوشی تو بده روز به با خنده گوشیش رو داد. تلگرام همسریابی رایگان بدون ثبت نام زد رو فیلمی که از سامیار و نیما گرفته بود. ازدواج همسریابی رایگان بدون ثبت نام اول حالت طبیعی داشت ولی یکم از فیلم که گذشت چشماش هی درشت تر میشد. تا اینکه گوشی رو از دست چنگ زد.
ولی تلگرام همسریابی رایگان بدون ثبت نام سریع گوشی و قفل کرد
میخواست فیلم و پاک کنه ولی تلگرام همسریابی رایگان بدون ثبت نام سریع گوشی و قفل کرد. همسریابی رایگان بدون ثبت نام گفت خیلی بیشعورین. خواهر برادر هر کاری میکنن یا میبینن باید فیلم بگین رو به تلگرام همسریابی رایگان بدون ثبت نام گفت نهال اینایم بچه ی تو داری؟ اه اه حال بهم زنا... رفت طرف پله ها و همینطور که میرفت گفت اگه صلاح میدونین حاضر شین واسه بازار. همه به این حرص خوردنش خندیدیم و رفتیم تا خاضر شیم. بابا رو به روزبه و شهریار گفت اینقدر ازدواج همسریابی رایگان بدون ثبت نام رو اذیت نکنین گناه داره من گفتم وا باباجون حرفا میزنین ها!
همسریابی رایگان بدون ثبت نام که تازه از راه رسیده بود
شما که خودتون شاهدین میبینین که چه بلاهایی سره ما میاره. بازم. هر کار کنه شما ها نباید خیلی اذیتش کنین هرچی نباشه داییتون... همسریابی رایگان بدون ثبت نام که تازه از راه رسیده بود و حرفای بابا رو شنیده بود رفت محکم بابا رو بغل کرد و گفت ارسلان جون نوکرتم به مولا من موندم چرا این بچه ها یکم به شما نرفتن ؟ یکم از درک و شعور شما رو ندارن...
بابا هم خیلی قشنگ گفت اخه حلال زاده به داییش میره تا اینو گفت همه منفجر شدن از خنده. ..من که مرده بودم بابا قربونش برم خیلی شیک و مجلسی زد قهوه ایش کرد ازدواج همسریابی رایگان بدون ثبت نام که خیلی تابلو ضایع شده بود رفت کنار مامان و دستشو انداخت دور گردن راست میگن خانواده بهترین افراد روی زمینن. قربون خودت برم ابجی که من فقط تو رو دارم فقط تویی که همیشه پشتمی فقط تویی... همونجا زنمو که تو اشپزخونه بود مامان و صدا کرد مامانم همسریابی رایگان بدون ثبت نام پرت کرد اونطرف و گفت برو اونطرف ببینم مثل چی سنگینه خرس گنده...
همسریابی موقت رایگان بدون ثبت نام همینجوری دستشو نگه داشت
بعدم رفت تو اشپزخونه. ازدواج همسریابی رایگان بدون ثبت نام همینطور که دستش رو شونه های مامان بود وقتی هم که همسریابی موقت رایگان بدون ثبت نام همینجوری دستشو نگه داشت و گفت. اره عزیزم داشتم واست میگفتم...از من بدبخت تر رو زمین نیست. د اخه اگه من شانس میداشتم که الان حال و روزم این نبود... روشو برگردوند طرف ماها و دید هممون داریم منفجر میشیم از خنده ولی جلوی خودمون رو گرفتیم قیافشو الکی ناراحت کرد و گفت من برم ساقه طلایی با پشمک قرقره کنم بمیرم.... شماهایم بخندین تا اینو گفت خونه پر شد از صدای خنده ی ما حتی عمو و باباهم هم بلند بلند میخندیدن.