سایت زن صیغه ای گفت مامان دست شما درد نکنه واقعا عمه گفت خواهش میکنم عزیزم خیلی خوش گذشت. نیما هم که دید من عکس زنان صیغه ای دزفول میخندم و شوخی میکنم باهاش گرم گرفت البته اینم فهمیدم که سایت زن صیغه ای یواشکی از نیما بابت ظهری معذرت خواهی کرد. عکس زنان صیغه ای در قزوین برگشتیم اسبابا رو گذاشتیم داخل خونه و نشستیم تو حال. عکس زنان صیغه ای مشهد رفت تو اشپزخونه و با یه سینی قهوه و کیک شکلاتی برگشت. همه خوشحال از این عصرانه ی خوشمزه از عکس زنان صیغه ای مشهد تشکر کردن.
عکس زنان صیغه ای دزفول گفت خب من میرم یه چرتی بزنم!
مخصوصا عکس زنان صیغه ای ارومیه ولی من چون قهوه دوست نداشتم واسه خودم شبر ریختم و با کیکم خوردم. عکس زنان صیغه ای دزفول گفت خب من میرم یه چرتی بزنم! اگه موافق باشین عکس زنان صیغه ای بندرعباس بیدار شدیم بریم بازار و یکم خرید کنیم ؟ باشه ؟ همه قبول کردن و پاشدن. رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم و دراز کشیدم عکس زنان صیغه ای مشهد تا رو تخت خوابید و برگشت طرف من. چشمام و شیطون کردم و بهش نگاه کردم تا نگاهمو دید میخواست سریع برگرده که محکم گرفتمش.
هرچی زور زد فایده نداشت گفتم او او نمیتونی در بری رویا جون! زود تند سریع بگو ببینم چی داشتین دل و قلوه میگرفتین با عکس زنان صیغه ای ارومیه ؟ برو بابا خواب دیدی خیر باشه! دل و قلوه کجا بود! داشتم در مورد دانشگاه باهاش حرف میزدم یه جوری بهش نگاه کردم که خودش فهمید دهنشو ببنده بهتره. عکس زنان صیغه ای بندرعباس از خواب بیدار شدم پاشدم و رفتم پایین. همه نشسته بودن داشتن میخندیدن. یکم که نشستم و هیچی از بحث خندشون نفهمیدم پرسیدم چی شده؟ چرا اینقدر میخندین؟
عکس زنان صیغه ای در تهران نبودی ببینی نبودی
روزبه گفت. عکس زنان صیغه ای در تهران نبودی ببینی نبودی... جات خالی بود خفن بیشتر مشتاق شدم بدونم واسه همین پرسیدم خو بگو دیگه! مگه چی شده ؟ هیچی بابا رفتیم با عکس زنان صیغه ای در تهران تا بیرون کار داشتیم وقتی برگشتیم تو اتاق دیدیم... زد زیر خنده اااا خوب جون بکن دیگه دیدیم... نیما سایت همسر صیغه ای و تو خواب بغل کرده اونم چه بغلی. یجوری بغلش کرده بود انگاری زنشو بغل کرده بیچاره سایت زن صیغه ای وقتی ما رفتیم اینقدر تو بغل نیما خندیده بود که سست شده بود نمیتونست خودشو بکشه بیرون. الانم هنوز اقا خواب تشریف دارن زدم زیر خنده وااای اگه من این صحنه رو از نزدیک میدیدم میمردم از خنده. پرسیدم پس سایت همسر صیغه ای کو؟
عکس زنان صیغه ای ارومیه گفت رفت یه ابی به سر و روش بزنه الان میاد داشتم تو ذهنم تصور میکردم و اروم میخندیدم. فکر کن دوتا هرکول تو بغل هم... سایت زن صیغه ای وقتی اومد دوباره یادش افتادم و خندیدم. سایت همسر صیغه ای تا منو دید فهمید که چرا میخندم گفت بخند بخند که یه روز به سرت بیاد که بفهمی من چی کشیدم دختره ی ورپریده. .. بعدم مثل این زنا دستشو زد به سینش. نه بابا توهم را افتادی! پ چی ؟! ما رو چی میبینی ؟! دیگه جوابشو ندادم و شروع به صحبت با سارگل کردم.
داشتن همه صحبت میکردن که یهو عکس زنان صیغه ای دزفول خمیازه کشان از اتاق اومد بیرون. روزبه و عکس زنان صیغه ای در تهران که از نزدیک اسن دوتا رو دیده بودن قش کردن از خنده. حتی خوده سایت همسر صیغه ای سرشو انداخته بود پایین داشت میخندید عکس زنان صیغه ای دزفول با تعجب به ما نگاه کرد. بعد به خودش نگاه کرد ببینه که مشکلی داره سر و وضعش یا نه. عکس زنان صیغه ای در قزوین دید همه چیش درسته گفت ها؟ چرا میخندین؟