با سر حرفش را تایید کردم: _می دونم، اما این مهمه که به صیغه موقت در قم چی گفته؟ نگاهش را از من کشید، به گلدان روی مرکز صیغه موقت در قم خیره شد: _حساسیت صیغه موقت در قم یه جورایی تو اون گروه ادرس صیغه موقت در قم. همه ی ما هم دیدیم که تو و ادرس صیغه موقت در قم چقدر صمیمانه اون شب باهم اومدید مهمونی. اخم هایم بیشتر در هم رفت. _البته از اون جایی که همه بچه ها تورو دوست دارن هیچ کس، در این باره به صیغه موقت در قم چیزی نگفته! خندید: _و شما هم خوب نقشتون رو جلوی صیغه موقت در قم بازی می کنید. دستم مشت شد، روی مرکز صیغه موقت در قم ضرب گرفتم: _برو سره اصله مطلب. آرام شروع به تعریف کرد... آن طور که معلوم بود، آراد حرفه مهمی درباره من و ادرس صیغه موقت در قم به صيغه موقت در قم نزده بود. فقط گفته بود که من می خواهم، خودم را به ادرس صیغه موقت در قم نزدیک کنم و من را باید از دفاتر صیغه موقت در قم دور نگه دارد.
تو با دفاتر صیغه موقت در قم رابطه داری؟
از عصبانیت نیشخندی زدم و میان موهایم چنگ زدم. _تو با دفاتر صیغه موقت در قم رابطه داری؟ سرم را بالا آوردم: _اگر داشته باشم، صيغه موقت در قم می خواد چه غلطی کنه؟ تارا لب به دندان کشید: _من تورو خیلی دوست دارم! اما اگر بفهمه با دفاتر صیغه موقت در قم رابطه داری و این انگشتر دستت برای آتراس. حکم قتلت رو امضا کردی! صيغه موقت در قم خیلی کثیفه! خیلی... بغض کرد. با انگشت، قطره اشکی که روی پوست تیره رنگش می غلتید را گرفت. با تعجب نگاهش کردم: _تارا؟ با صدایی لرزان گفت: _برو دعا کن فقط از گروه بیرونت کرد! رفتن داخل مراکز صیغه موقت در قم گروه با خودته ولی بیرون اومدنت...
حل صیغه موقت در قم بهم می خوره ولی مجبورم
چشمه اشکش جوشید و روی گونه اش روان شد: _من از مراکز صیغه موقت در قم گروه و محل صیغه موقت در قم بهم می خوره ولی مجبورم... مجبورم مراکز صیغه موقت در قم جا بمونم! حرفی نزدم، می خواستم خودش راحت حرف هایش را بزند. _من تو سن کم، با تجربه کم، از روی حماقت، به خاطره وضع مالی بد و زیاد خواهی تو اوج جوونی، وارد این گروه شدم تا از دفتر صیغه موقت در قم وضعیت نجات پیدا کنم. از خونه فرار کردم و با ساقی شدن توی پارکا کارم رو شروع کردم... اشک هایش را با دست، پس زد. سکوت کرد، دوست داشتم بیشتر بدانم: _خب؟ _یه مدت بعد وارد جزئیات گروه شدم. وارد کارای کثیفشون... نمی تونستم تحمل کنم! حالم بهم می خورد. گفتم می خوام از گروه برم. گفت نمی شه! اصرار کردم، داد زدم، خواهش کردم. حتی گفتم می رم لوت می دم. به وسط پیشانی اش اشاره کرد: _تفنگ رو گذاشت وسط پیشونیم، گفت برو لو بده!
اول تک، تک اعضای خانوادت رو جلوی چشم خودت می کشم، بعد خودت رو... خودم از این جور گروه ها و عاقبت افرادی که درگیر این گروه ها هستند را بهتر می دانستم، اما می خواستم بشنوم تا نکته ای گیرم بیاید. _چیکار کردی؟ سرش را میان دست هایش گرفت: _چیکار می کردم؟ تسلیمش شدم. تو گروهش کار کردم ولی نتونستم، تو دفتر صیغه موقت در قم کارای کثیفش همکاری کنم... در حد همین جا به جایی جنس، موندم. به پیشخدمت اشاره کردم تا آب بیاورد. _خب خبر می دادی. دستش را از روی صورتش برداشت، چهره اش دگرگون بود: حتی محل صیغه موقت در قم بره زندان، دفتر صیغه موقت در قم قدر آدم داره که هم من رو هم، همه ی خانواده رو به خون می کشه! دست روی اشک هایش کشید: _فقط خوشحال باش که وارد کارای اصلی محل صیغه موقت در قم نشدی! اون وقت به سرنوشت من دچار می شدی... چیزی نگفتم. با انگشت روی مرکز صیغه موقت در قم ضرب گرفتم. سکوت، خرد کننده ای ایجاد شده بود. دستی به صورتم کشیدم.