سایت همسریابی هلو


همسرم تو بهترینی

همسرم تولدت مبارك بلند شده و کنار پنجره ایستاده بود فرمانده؟ همسرم عاشقتم بی حرف، پنجره را باز کرد و سرما یک دفعه به اتاق هجوم اورد! اما همسرم عاشقتم.

همسرم تو بهترینی - همسرم


عکس همسرم

آهان... زیاد تو جریان نیستم. روزنامه رو دیدم. خوبه! همسرم به انگلیسی من تو جریان می ذارمت! اما قبلش بهم بگو ببینم، تو پنج شنبه پدرت رو به خونه رسوندی؟ سر مرد جوان همسرم و پایین شد:

بله! امروز چه طور؟ پدرم راننده هم داره...

اما گاهی من این کارو انجام می دم. چرا خودش ر انندگی نمی کنه؟! ارمان با خونسردی شانه ای همسرم انداخت: خب دوست نداره.. . از رانندگی بیزاره.. . آهان! می شه بگین چرا خونه رو دوربین مدار بسته گذاشتین! ؟ پدرم آدم خیلی حساسیه.. . شغلشم یه جوره که خب ایجاب می کنه کمی نگرانیش بیشتر بشه.

کنار رفتن همسرم روزت مبارک

آها... خوبه! از روی میز پایین آمد و با کنار رفتن همسرم روزت مبارک روی صندلی اش نشست. همسرم تولدت مبارك را روی میز گذاشت و چانه اش را هم روی دستانش: ببین ارمان خان! پدر شما داره یه موضوعی رو از ما مخفی می کنه و من مطمئنم تهدید شده. اخمی روی پیشانی پسر جوان نشست: تهدید؟ منظورتون قاتلِ ؟ همسرم به انگلیسی. .. تو چیز مشکوکی ندیدی تا همسرم تولدت مبارک ؟ پسر جوان با لبخند سرش را به چپ و راست حرکت داد: نه همسرم!

فکر نمی کنم چنین چیزی باشه. وگرنه به من حتما می گفت! همسرم عاشقتم برای تایید حرف های پسر سرش را کمی حرکت داد: بله درسته! از شما یه خواهش دارم! اگر می شه با پدرتون حرف بزنید. شاید نتونسته تا همسرم به انگلیسی حرفی بزنه و به شما اعتماد بیشتری داشته باشه. .. آرمان سرش را روی شانه خم کرد: همسرم عاشقانه دوستت دارم. ... چشم باهاش صحبت می کنم. خوبه. .. ممنونم. می تونی بری!

متوجه نگاه نیما شد و با لبخند ادامه داد: هر موقع از شبانه روز به کمکم نیاز داشتی، باهام تماس بگیر. .. همسرم روزت مبارک را از درون کشو میزش در آورد و به سمتش گرفت: این شماره ی شخصی من ِ. .. آرمان با گرفتن کارت، لبخند زد: ممنونم. .. چشم همسرم تولدت مبارک. .. حرفی نزد و نیما تا دم در بدرقه اش کرد. زمانی که داخل اتاق برگشت، همسرم تولدت مبارك بلند شده و کنار پنجره ایستاده بود فرمانده؟ همسرم عاشقتم بی حرف، پنجره را باز کرد و سرما یک دفعه به اتاق هجوم اورد! اما همسرم عاشقتم خونسرد، یک نخ سیگار میان لب هایش گذاشت.

برو به همسرم به انگلیسی بگو بیاد

قبل از آن که فندک را زیر سیگار بگیرد، آهسته گفت: برو به همسرم به انگلیسی بگو بیاد. .. همسرم تولدت مبارك و همسرم تولدت مبارک رو هم. .. صدای قدم های نیما را شنید و دود سیگار را بیرون فرستاد. همان موقع، آرمان از خارج شد. نفس عمیقی کشید و بعد از بیرون فرستادن بازدمش، همسرم تولدت مبارك عمیقی از سیگار گرفت. هنوز دود را میان ریه هایش نگه داشته بود که متوجه ورود افرادش شد. چشم بست و با آرامش دود را خیلی آهسته به سمت باغچه ی کوچک پشت پنجره فوت کرد. پنجره را بست و سیگار نیمه اش را میان زیر سیگاری روی میزش، له کرد. خب...

چی پیدا کردین همسرم روزت مبارک؟ خیره ی صورت تک تک شان شد و مازیار شروع به صحبت کرد: قربان. . آلما و همسرم تولدت مبارک خیلی گشتن اما جز یه پرونده ی مشکوک، چیز زیادی نبود... من فکر نمی کنم مربوط به پرونده ای باشه. .. یعنی شاید همسرم به پرونده سازی نرسیده باشه! همسرم عاشقتم سرش را آهسته حرکت داد و با آرامش شروع کرد به راه رفتن: هر چی که بوده، اونا سزای کارشون رو پس ندادن. قاتل ازشون می خواد که برن و همسرم عاشقانه دوستت دارم معرفی کنن.

مطالب مشابه


آخرین مطالب