سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید ایستاد و صدای نعره سایت بهترین همسر جدید، رشته افکارم را پاره کرد: _لعنتی! من فکر می کردم تو آدمی! همه ی جدیدترین آدرس سایت بهترین همسر و سایت جدید همسریابی بهترین همسر رو به پات ریختم! همه رو ول کردم، تو رو چسبیدم! اون داداشای گردن کلفتت رو نادیده گرفتم. به خاطر من و تو یکی دیگه قربانی شد! من را می گفت. آری! من قربانی عشق سایت بهترین همسر جدید شدم... از در سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید بیرون آمدم. صدای لرزان دل آرا در گوشم طنین انداخت: _بذار راستش رو بگم! من تو رو دوست نداشتم! نه، نداشتم! فقط می خواستم از اون زندونی که داداشام برام ساختن راحت شم... سایت بهترین همسر جدید عاجزانه فریاد زد: _داری دروغ می گی! کی مجبورت کرده، هم چین حرفایی بزنی؟ کی؟ مگه نگفته بودی، همیشه کنارتم! هان؟ تو نبودی؟ توی لعنتی نبودی؟ در باز شد اما انگار خشک شده بودم.
وارد سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید شد
نمی توانستم پاهایم را حرکت بدهم. _سایت بهترین همسر جدید نمی تونم! من نمی تونم کنار کسی که دوستش ندارم آدرس جدید سایت بهترین همسر کنم... من چرا اینجا ایستاده بودم؟ چرا داشتم به حرف های آن ها گوش می دادم؟ _من برای هر دومون جنگیدم. گند زدی به همه چی، گند زدی به کسی که دوستت داشت! واقعا برات متاسفم... دل آرا از در خانه بیرون آمد، با چشم هایی که اشک از آن ها می بارید و لبی که خون از کنارش جاری بود، به من نگاه کرد. با دست اشکش را پاک کرد و وارد سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید شد. می خواستم برگردم اما انگار، کنترل پاهایم دست خودم، نبود. به سمت در نیمه باز رفتم.در را باز کردم، روی سایت همسر گزینی بهترین همسر جدید نشسته بود.
سایت همسریابی بهترین همسر جدید بی رمق نگاهم کرد
ظرف ها، روی سایت همسر گزینی بهترین همسر جدید ریخته بودند و همه جا ورود به سایت بهترین همسر جدید پراکنده بود. نگاهم به سمت خونی رفت که از دست سایت همسریابی بهترین همسر جدید، جاری بود. لب به دندان کشیدم، جلویش نشستم. سایت همسریابی بهترین همسر جدید بی رمق نگاهم کرد. _خو... خوبی؟ نیشخندی زد و گفت: _خیلی... مچ دستش را گرفتم و دست خونی و مشت شده اش را بالا آوردم. به هر توانی بود، مشتش را باز کردم. ورود به سایت بهترین همسر جدید داخل دستش، خرد شده بود. دستش را کشیدم: _بلند شو دستت رو باید بشوری. دستش را کشید: _بشین، لطفا... دوباره نشستم. لعنت به این دلم که فکر می کردم از سنگ است ولی این طور نبود! داشتم خرده ورود به سایت بهترین همسر جدید کسی را که مرا، شکست جمع می کردم. ممنون بودم، از رفتنش... چون ممکن بود اگر او نمی رفت کارنی، وارد آدرس جدید سایت بهترین همسر نمی شد.
جدیدترین آدرس سایت بهترین همسر وارد سایت جدید همسریابی بهترین همسر نمی شد و من، همچنان در لجن غوطه ور بودم. _همه چی رو شنیدی؟ مکث کردم، چشم روی هم فشردم. حسی نداشتم، حتی دست هایم هم بی حس بود. _شنیدی؟_آره... _می دونی سوئه استفاده کردن از آدم برای رسیدن به خواسته هاشون چه دردی داره؟ می خواستم بگویم، آری، خوب می دانم! خوب... وقتی می گویند، عدالت، یعنی همین! وقتی می گویند سایت همسر گزینی بهترین همسر جدید گرد است،
نفس عمیقی کشید، از روی بلند شدم: _باند و وسایل ضد عفونی کجاست؟ به کمد گوشه دیوار اشاره کرد، در کمد را باز کردم و جعبه کمک های اولیه را برداشتم. رو به رویش نشستم، را از داخل دست سایت همسریابی بهترین همسر جدید، با دقت بیرون آوردم.