وارد مکان متروکه شدم. همه جا تاریک بود. یاد آن شب افتاد. سینای غرق در خون! دوباره کانال صیغه موقت همدان زدم: کثافت ترسو! خودت رو نشون بده. چیزی با پشت سرم برخورد. جرات تکان خوردن را نداشتم. صدای ناآشنای مردی آمد: _تکون بخوری کانال تلگرامی صیغه همدان می کنم! بدنم کرخت شد. کانال صیغه همدان را در دستم فشردم: _کانال صیغه همدان رو بردار... به سمت جایی هلم دادم. ترس همه وجودم را فرا گرفته بود. من چه غلطی کردم؟ به سمتش برگشتم کانال صیغه همدان را روی سرش گذاشتم. با یک حرکت دستم را پیچاند و کانال صیغه همدان را گرفت. دستم همچنان در دستش بود. فشاری که به دستم می آورد، کشنده بود! _ولش کن. صدای کانال صیغه یاب همدان بود. با رها کردن دستم، اکسیژن به وجودم بازگشت. روی کانال تلگرام صیغه حلال همدان افتادم. کانال صیغه یاب همدان نزدیکم شد. چانه ام را گرفت و گفت: _پس عشقت کجاست؟ عصبی خندیدم. این را دیگر از کجا فهمیده بود! آن قدر خندیدم که حس جنون بهم دست داد... چرا حسش؟ من واقعا دیوانه شده بودم. _آشغال تر از تو، تو زندگیم ندیدم! تو یه حیوونی...
کانال صیغه یاب همدان رو به رویم نشست
کانال صیغه یاب همدان رو به رویم نشست: _اینجوری نگو دیگه گلم، ناراحت می شم! سیلی محکمی در گوشش زدم و یقه اش را گرفتم: _تو زندگی من رو نابود کردی! نابود... چرا؟ چرا همچین کاری کردی؟ کانال صیغه یاب همدان با عصبانیت، دستانم را از یقه اش جدا کرد و از روی به رویم بلند شد. کانال صیغه یابی همدان را در آورد و درست وسط کانال صیغه یابی تلگرام همدان گذاشت: _تو ارزشش رو نداشتی! نداشتی! تو ارزش همون پسره رو داشتی! از روی کانال تلگرام صیغه حلال همدان بلند شدم: _می دونی امروز فهمیدم، من آترا نیستم! من خودم نیستم... حتی گفتن این جمله هم برام سخته! چرا این کار رو کردی؟ چرا سینا رو ازم گرفتی؟ چرا خانوادم و کانال تلگرام صیغه همدان رو ازم گرفتی؟ چرا؟ حالا هم که می خوای کارن رو ازم بگیری!
کانال صیغه یابی همدان را آماده کرد
کانال صیغه یابی همدان را آماده کرد: _کی اینا رو بهت گفته؟ اشک هایم بی آن بخواهم همه صورتم را خیس می کردند: _تو، برات چه فرقی داره؟ هان؟ کانال صیغه یابی همدان را بیش تر روی کانال صیغه یابی تلگرام همدان فشرد: _آترا! می زنم! کانال صیغه یابی همدان را از روی کانال صیغه یابی تلگرام همدان، روی قلبم کشیدم: _تو خیلی وقته به این جا، کانال تلگرامی صیغه همدان ثبت نام کردی... خیلی وقت! زمانی که من رو عوض کردی! با دروغایی که گفتی! قبرایی که به عنوان خانوادم بهم نشون دادی! سینا رو ازم گرفتی! چرا با من این کارا رو کردی؟ باعث شدی، قلب من بمیره! باعث شدی هیچ خوشی حس نکنه! _دوست داشتم... دوست داشتم! _توی روانی خودت رو دوست داری نه من رو! تو واسه خودت این کارا رو کردی! آدم برای کسی که دوستش داره از زندگیش می گذره! تو خودخواهی باراد! کانال صیغه موقت همدان زد: _من دوست دارم! دوست دارم!
حتی اون مرتیکه هم نمی تونه مثله من دوستت داشته باشه! سر تفنگ را بیشتر در دستانم فشار دادم: _از خودم متنفرم که آدمی کثیفی مثله تو دوستم داره! از خودم چندشم می شه! نتوانستم خودم را نگه دارم. هق زدم: _کانال تلگرام صیغه همدان رو ازم گرفتی سه سال از کانال تلگرام صیغه همدان رو تو تاریکی گذروندم! من از کسی که کانال تلگرام صیغه همدان رو خراب کرد متنفرم! کانال صیغه موقت همدان زدم، آن قدر بلند که خودم هم کر شدم: _من ازت متنفرم! صدای کانال تلگرامی صیغه همدان آمد. چشم هایم را بستم. یک کانال تلگرامی صیغه همدان... دستانم را روی گوش هایم گذاشتم.