طرف سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم انداختم
سايت همسريابي توران همون یه بارش فقط مزه میده نفس؛ اقا سایت همسریابی توران فقط یه بار دیگه سایت همسریابی توران81 نه دیگه حسش نیست بچه ها دیگه بیخیال شدن وهیچی نگفتن..... بعد از خوردن ماهی کبابی کنار دریا..... به ویلا برگشتیم.... سرم خیلی درد میکرد از بچه ها عذرخواهی کردمو به اتاقم رفتم..... دوتا مسکن خوردمو سعی کردم بخوابم..... با صدای شکسته شدن پنجره از خواب پریدم..... قلبم به تپش افتاده بود..... از رو تخت بلند شدم به طرف پنجره رفتم مرد سیاه پوشی پایین پنجره وایساده بود تا متوجه حضور من شد فرار کرد..... کاپشن چرم مشکیمو پوشیدمو با شال مشکیم.... ملافه ی تختو به پایه ی تخت بستمو خودمو از پنجره به کمک ملافه به پایین رسوندم...... سریع به طرف درختای سايت همسريابي توران ٨١ رفتم...... اون کی بود...... پشت یکی از درختا پنهان شدم..... سنگی برداشتم و طرف سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم انداختم....
سایت همسریابی توران ٨١ هستی؟
همین باعث شد صدای پاشو بشنوم..... اروم اروم قدم برداشتم..... تو اون جنگل تاریک و سیاهی شب هیچی نمیدیدم..... ولی خوب میدونستم چجوری میتونم با چشم بسته ام تشخیص بدم اون فرد کجاس..... چشمامو بستم..... حس شنواییمو به کار انداختم...... با صدای پاهاش میتونستم بفهمم سمت راست من..... با احتیاط قدم برداشتم..... پشت درختی بزرگی پنهان شدم..... دوباره سنگی سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم انداختم..... ایندفعه تا خواست از پشت درخت بیرون بیاد با یه حرکت از پشت دستاشو گرفتمو به درخت چسبوندمش.... زیر گوشش زمزمه کردم... سایت همسریابی توران ٨١ هستی؟ ولی هیچی نمیگفت وفقط سکوت کرده بود..... بهت گفتم تو کی هستی ؟ با سایت همسریابی توران جدید81 حرکت دستاشو از تو دستم بیرون کشید منو به درخت چسبوند حالا جای من واون عوض شده بود.... با دیدن صورت پوشیدش ترسیدم....
با صدایی که سعی میکردم نلرزه گفتم گفتم سایت همسریابی توران ٨١ هستی؟ هیچ حرفی نمیزد زل زده بود به من تو کی هستی چیکار به من داری؟ بدون هیچ حرفی از زیر کلاهی که فقط چشماش پیدا بود بهم زل زده بود.... باید کلاهو از سرش برمیداشتم تا بفهمم کیه..... با پام به شکمش ضربه زدم همین باعث شد که دستامو ول کنه با سایت همسریابی توران جدید81 حرکت کلاهو از سرش برداشتم.... بادیدنش حیرت زده شدم..... تو تو.... تو!!! لبخندی زدو گفت نه خوشم اومد همه تن حریفی اخرش میفهمم سایت همسریابی توران ٨١ هستی! پس تو بودی که شیشه ی اتاقمو شکوندی پوزخندی زدو گفت اتاقت نه اتاقم... اون اتاق مال منه چون اول من واردش شدم... سایت همسریابی توران منم قبلا بهت گفتم نمیزارم شب راحت تو اون اتاق بخوابی... ولی من راحت خوابیدم الانم وقت بیدار شدنم بود که به لطف شما بیدار شدم سایت همسریابی توران81 کی تا حالا وقت بیدار شدنت شده ساعت 4: 30صبح از وقتی که یاد گرفتم نما......
با یاداوری موقعیتی که توش بودم بقیه ی حرفمو خوردم سایت همسریابی توران ۸۱ چیشد؟! هیچی فکر نکنم بیدار شدن من به تو ربطی داشته باشه سايت همسريابي توران اهان از کنارش رد شدم میخواستم به طرف ویلا برم که متوجه شدم اصلا ویلا پیدا نیستم.... وای من گم شدم حالا چجوری برگردم ویلا..... با صدای سایت همسریابی توران به طرفش برگشتم. سایت همسریابی توران ۸۱ چیشده؟ اخی گم شدی کوچولو؟ کوچولو عمته خوبه همین چنددقیقه پیش بود که همین کوچولو میون این جنگل بزرگ پیدات کرد سایت همسریابی توران81 خب حالا شاهکار که نکردی درضمن خودم خواستم که پیدام کنی ااااا اگه خودت میخواستی پیدات کنم چرا فرار میکردی ؟
سایت همسریابی توران ۸۱ میخواستم اذیتت کنم
سایت همسریابی توران ۸۱ میخواستم اذیتت کنم از بس بی خاصیتی سايت همسريابي توران من بی خاصیتم لبخند زدمو گفتم اهوم سایت همسریابی توران81 باشه مشکلی نداره شما همین جا میمونی منم تنهایی بر میگردم ویلا که دیگه مواظب حرف زدنت باشی برو منو از چی میترسونی ؟ سايت همسريابي توران از هیچی فقط جنگل شبا خیلی خطرناک میشه الان دیگه صبح میشه سايت همسريابي توران ٨١ خود دانی ولی میتونی با یه معذرت خواهی کوچیک اینجا تنها نمونی معذرت خواهی؟ اونم از تو؟ عمرا سایت همسریابی توران برام دست تکون داد وگفت خدافظ خانوم کوچولو ولی بازم هنوز فرصت داریا من حاضرم بمیرم ولی از تو عذرخواهی نکنم سایت همسریابی توران ۸۱ باشه خوش باشی با حیوونای جنگل رومو ازش گرفتم.... رستا الان وقت لجبازی نیست.... بهتره ازش عذرخواهی کنی.... وگرنه باید تا صبح تو این سايت همسريابي توران ٨١ تاریک ووحشتناک تنها بمونی اره عذرخواهی کن. ... همین یه باره....