تصمیم گرفتم براش یکم لواشک وترشی جات بخرم...... نفس؛ دلی ؟ جانم سایت همسریابی آناهیتا برا اقا دارا چیزی نمیخری ؟ نمیدونم بخرم سایت همسریابی آناهیتا اره بخر شک میکنن اهوم باش ولی اخه من که سایزشو ندارم نفس؛ فکر کنم دوایکس لارج اندازش باشه راست میگی سایت همسریابی آناهیتا رایگان وای دلی اون تیشرت خیلی قشنگه بادیدن تیشرتی که سایت همسریابی آناهیتا در تبریز میگفت به طرف مغازه رفتیم... یه تیرشت توسی رنگ بود که یقش انگلیسی بود روی سمت چبش دقیقا روی قلبش مارک نایک حک شده بود برا سرگرد عالی بود.... نفس؛ بریم بخریم بریم وارد مغازه شدیم.... فروشندش یه پسر جلف لوس مامانی بود از اینا که ابروهاشون از مو باریک تره صورتشون شش تیغه س..... کم مونده رژ ورژ گونه بزنه دیگه واقعا شبیه دخترا میشد.. با لحن لوس وچندش واری گفت سلام میتونم کمکتون کنم سایت همسریابی آناهیتا سلام اون تیشرت توسی رو میخواستیم سایت همسریابی آناهیتا جدید بله حتما چه سایزی؟
سایت همسریابی آناهیتا در تبریز زیر گوشم زمزمه کرد
سایت همسریابی آناهیتا رایگان اگه میشه سایز دو ایکس لارجشو برامون بیارید فروشنده؛ چشم عزیزم حتما سایت همسریابی آناهیتا در تبریز زیر گوشم زمزمه کرد عزیزم وکوفت عزیزم ودرد شیطونه میگه با جفت پا برو تو دندوناش تا بریزه تو حلقش تا دیگه منو عزیرم خطاب نکنه اروم باش نفس فروشنده؛ بفرمایید خانومی نفس؛ بنظرت اندازشه اره فکر کنم سایت همسریابی آناهیتا رایگان همینو برمیداریم چندشد؟ سایت همسریابی آناهیتا جدید برای شما هیچی نفس اخماشو کشید توهم گفت سایت همسریابی آناهیتا گفتم چندشد؟
پسره لبخند چندش اوری زدو گفت گفتم که برا شما هیچی مهمون من لازم نکرده خواهشا زودتر قیمتشو بگید عجله داریم سایت همسریابی آناهیتا رشت بودین حالا خانوما دیگه داری اون روی سگ منو بالا میاری یا قیمتشو میگی یا همین جا وسط همین بازار ابروتو ببرم سایت همسریابی آناهیتا رشت عزیزم چرا عصبی میشی؟ سایت همسریابی آناهیتا در تبریز بریم ایشون فروشنده نیس سایت همسریابی آناهیتا جدید گلم صبر کن باشه قیمتشو میگم فقط یه شرط داره سایت همسریابی آناهیتا رایگان چه پرو هستی تو دیگه بگو فروشنده؛ قبل از اینکه قیمتشو بگم شمارمو بگیری از این همه پروییش دلم میخواست بزنم تو دهنش قیمتو بگو سایت همسریابی آناهیتا رشت قابلتو نداره میشه 82هزار تومن از تو کیف پولم یه تراول 100تومنی برداشتم دادم بهش... خواستم تیشرتو بردارم که دستمو گرفت....
سايت همسريابي آناهیتا ولش کرد
ول کن دستمو سایت همسریابی آناهیتا جدید شمارمو نگرفتی گلم خواستم حرفی بزنم که توسط مشتی که تو صورتش خورد ساکت شدم..... وقتی متوجه موقعیت شدم فهمیدم اهوراس که داره پسره رو میزنه..... ولش کن سايت همسريابي آناهیتا کشتیش اهورا؛ تو خفه ولش کن سايت همسريابي آناهیتا یقشو تو دستش گرفت گفت. اهورا؛ فقط یه باره دیگه ببینم به ناموس کسی نزدیک شدی همچنان میزنمت که مثل سگ پارس کنی پسره هم ازترسش گفت ببخشید اقا غلط کردم... بعدشم سايت همسريابي آناهیتا ولش کرد رو زمینو به من سایت همسریابی آناهیتا در تبریز وگفت بریم...
احتیاجی به حمایت هیچکس ندارم سایت همسریابی آناهیتا
وقتی از مغازه اومدیم بیرون سایت همسریابی آناهیتا امید گفت اهورا؛ شمام دفعه ی اخرتون باشه بدون من یا ارسام میرید جایی ببخشیدا ولی به شما هیچ ربطی نداره سایت همسریابی آناهیتا امید پوزخندی زدو گفت باید از همون اول میفهمیدم که تو لیاقت نداری خودت بی لیاقتی ولی من خودم از پس خودم بر میام و احتیاجی به حمایت هیچکس ندارم سایت همسریابی آناهیتا و امید زیادی دور برت داشته خانوم مجد اگه بخاطر ارسام نبود نگاتم نمیکردم مشکل اینجاس که سایت همسریابی آناهیتا و امید تورو دست من سپرده حالام راه بیوفت ارسامم بیجا کرده که منو دست تو سپرده ادم قحط بوده سایت همسریابی آناهیتا امید فعلا که سپرده دیگه هیچی نگفتم....
خریدو به دهنم زهر کرد انقدر دلم میخواست زودتر این باند مزخرف دستگیر بشه و من از دست این پسره ی از خود راضی راحت شم.... یکم دیگه تو بازار گشتیم برا سرهنگم یه ست کمربند و کیف پول جا سوییچی خریدم.... حسابی خسته شدیم نزدیکای 3 ظهر بود که برگشتیم ویلا.... سریع به اتاقم رفتم خریدامو گذاشتم.... لباسامو با یه تونیک بلند سرمه ای عوض کردم با شلوارش.... شالمم انداختم روسرمو برگشتم پیش بچه ها..... به پیشنهاد شیما و ایدا قرار شد اقایون پیتزا بخرن که دیگه ما خانوما زحمت نکشیم