سایت طوبی برای ازدواج روی کاناپه نشسته بود
سرم را بالا آوردم و به پسر رو به رویم نگریستم: _راستی، ممنون بابت کمکت. _خواهش می کنم. از خانه بیرون رفت و من هم چشم از صفحه چت میترا و افشین برنداشتم. این فرصت مناسبی برای من بود، نباید این فرصت را از دست می دادم. سایت ازدواج طوبی 24 دستم را روی گردن، عرق کرده ام کشیدم و صاف روی تخت نشستم. پیراهن مشکی ام را از روی صندلی برداشتم و تنم کردم. امروز باید به سایت طوبی ازدواج سر می زدیم، این چند روز هم آن قدر حالم بد بود که نمی توانستم از، تخت بیرون بیایم. از اتاق بیرون آمدم، سایت طوبی برای ازدواج روی کاناپه نشسته بود، با چشمان نگرانش، نگاهم کرد: _سایت ازدواج طوبی 24، گفتم که نیازی نیست بیای. کلافه، یقه پیراهنم را درست کردم: _بریم؟ سایت طوبی برای ازدواج سری از روی تاسف تکان داد و جلو تر از من راه افتاد: _من به تو چی بگم؟
به سایت طوبی برای ازدواج نگریستم
خندیدم و بوسه ای روی گونه اش، نشاندم: _هیچی نگو. سوار سایت طوبی ازدواج موقت شدم و به سمت خانه مادر علی حرکت کردم. به سایت ازدواج دائم طوبی تکیه دادم و به سایت طوبی برای ازدواج نگریستم. زنگ در را فشرد، کمی بعد در باز شد. تکیه ام را از سایت ازدواج دائم طوبی برداشتم و وارد لابی شد. با دیدن لابی گذشته ها جلو چشمم به صف شدند. آن روزی که همه چیز تمام شد و من از قفسی که سایت طوبی ازدواج، برایم ساخته بود، رها شدم. عینک را از چشم هایم برداشتم و با چشم دنبال سایت طوبی ازدواج گشتم. امروز قرار بود، برای خرید عقد برویم ولی سایت طوبی ازدواج نمی دانست که من امروز به دانشگاهش می آیم.
سایت ازدواج طوبی 24! دستم را روی بینی ام، گذاشتم
از دور سایت طوبی ازدواج دائم را دیدم، رو به روی او پسری ایستاده بود، انگار داشتند بحث می کرد. سایت طوبی ازدواج دائم انگشت حلقه اش را بالا آورد و به پسر نشان داد. جلو تر رفتم و اخم هایم را در هم کشیدم: _آقا کی باشن؟ سایت طوبی ازدواج دائم مرا نگاه کرد و به وضوح رنگش پرید، پسر نیشخندی زد و به من اشاره کرد: _هه، این یارو نامزدته؟ _کا... سایت ازدواج طوبی 24! دستم را روی بینی ام، گذاشتم: _هیش! گفتم این کیه؟ سایت طوبی ازدواج دائم خواست، حرفی بزند که پسر گفت: _من دوست پسر سايت طوبي ازدواج دائم هستم که تازه فهمیدم، نامزد کرده!
این خانوم دو ساله که با منه! حرف هایی می زد که هر لحظه حالم بیش تر از قبل از سايت طوبي ازدواج دائم، بهم می خورد. خیلی خودم را نگه داشتم تا چیزی نگویم، زمانی که حرف های پسر تمام شد، دست سايت طوبي ازدواج دائم را کشیدم و به سمت سایت ازدواج دائم طوبی رفتم، سوار سایت ازدواج دائم طوبی شدم، سايت طوبي ازدواج دائم داخل سایت طوبی ازدواج موقت نشست. بدنش می لرزید... چشم هایم را بستم و نفس های عمیق کشیدم تا آرام شوم و چیزی نگویم. سایت طوبی ازدواج موقت را روشن کردم و به سمت خانه سايت طوبي ازدواج حرکت کردم.
سمت سايت طوبي ازدواج را باز کردم
میان راه حرفی زده نشد و فقط صدای گریه های سايت طوبي ازدواج بود که بیش تر عصبی ام می کرد، جلوی در خانه ترمز زدم و از سایت طوبی ازدواج موقت پیاده شدم، در سمت سايت طوبي ازدواج را باز کردم و گفتم: _گمشو پیاده شو. دوست داشتم، تلافی کنم. دوست داشتم، همه آن شب هایی که با اعصاب داغون خوابیدم را تلافی کنم. با ترس نگاهم کرد: _می خوای چیکار کنی؟ دوست داشتم، تلافی کنم. دوست داشتم، همه آن شب هایی که با اعصاب داغون خوابیدم را تلافی کنم. با چشم اشاره کردم که پیاده شود، سايت طوبي ازدواج بیرون آمد و در جایش ایستاد. مچ دستش را گرفتم و او را به سمت در کشیدم.