کانال ارباب یابی دست من که به همراه قلب من است
تو بچه زیبای سنگدل دست محبت و عشق مرا پس زدی. من نزد تو زانو زدم ولی تو مرا جواب کردی. من البته به خوبی می دانم که همه این ها بخاطر میسترس یابی بود. کانال دوست یابی تهران عزیز من... من تمام سعی خودم را خواهم کرد که کانال ارباب یابی خطا را جبران کنم. کانال ارباب یابی دست من که به همراه قلب من است متعلق به توست. حالا دیگر من آن نگرانی گذشته را ندارم چون کنتس دو لینوی باعث خفت و خواری تو آن چنان که کانال دوست یابی سالم هنرپیشه می شد نخواهد بود. من فقط نگران میسترس یابی بودم که غرور تو اجازه ندهد که بدنبال من بیایی. ولی من می دانستم که حتی اگر دیگر نمی خواستی با من باشی با هیچ زن دیگری هم نمی توانستی ازدواج کنی.
آیا این طور نیست سیگونیاک عزیز من؟
تو برای همیشه به من وفادار می ماندی. .. من به این حقیقت اطمینان دارم. آیا وقتی والومبروز به گوشه عزلت تو آمد آیا به من فکر می کردی؟
سیگونیاک گفت:
کانال دوست یابی سالم عزیز من... من روزها فقط یک فکر در ذهنم بود و آن فکر تو بود. شب ها هم وقتی به اطاق خودم می رفتم بالشی را که تو سر زیبایت را روی آن گذاشته بودی می بوسیدم و بعد سر خودم را روی آن می گذاشتم. از او مسئلت می کردم که صورت زیبای ترا در رویا به من نشان دهد.
" همیشه... حتی یکبار هم من نا امید نشدم. فقط وقتی صبح می شد تصویر تو از جلوی چشمم محو می شد. این روزهای تنهایی چقدر بنظرم طولانی و غمگین می آمدند. دلم میخواست که درطول روز هم می خوابیدم و خواب ترا می دیدم. "
کانال دوست یابی تهران... وقتی جسم ما در روی تخت خودمان تنها بود
من هم ترا در خواب می دیدم، تقریبا هر شب. کانال دوست یابی تهران... وقتی جسم ما در روی تخت خودمان تنها بود اروح ما می بایستی با همدیگر بوده باشند. ولی حالا شکر ما بهم رسیده ایم و تا ابد با هم خواهیم بود. این طور که ولومبروز می گفت پدرم، شاهزاده از آمدن تو به این جا با خبر و موافقت خودش اعلام کرده بود. بنابراین دلیلی وجود ندارد که ما فکر کنیم او با نقشه ازدواج ما مخالفتی داشته باشد. او اخیرا چندین بار با من صحبت کرده و طوری مرا نگاه می کرد که مرا به وحشت می انداخت، چون من نمی دانستم که در فکر او چه می گذرد. والومبروز هم به من نگفته بود که دیگر با تو احساس دشمنی ندارد و من طبیعتا فکر می کردم که او در صدد گرفتن انتقام از تو بخاطر دو مرتبه شکستش خواهد بود. ولی تمام میسترس یابی افکار و نگرانی ها حالا مرتفع شده و شادمانی و صلح برقرار گشته است.
در کانال ارباب یابی موقع در باز شد و دوک جوان به سایت دوست یابی راحت اعلام کرد که شاهزاده منتظر است که او را به حضور پپذیرد. سیگونیاک بلافاصله از جا برخواست، تعظیمی به کانال دوست یابی سالم کرد و بدنبال دوک برای دیدن شاهزاده براه افتاد. اشراف زاده پیر لباسی مشکی بر تن داشت و تمام نشانه ای خود را روی سینه اش حمایل کرده بود. از روی یک صندلی باشکوه با پشتی بلند پشت میزی که پر از کتاب و کاغذ بود نشسته و مشغول مطالعه بود. رفتار او شاهانه و در حد اعلا بزرگ منشانه بود. او با دیدن کانال دوست یابی تهران از جا برخواست، به او خوش آمد گفت و از او خواهش کرد که بنشیند.
والومبروز گفت: پدر عزیزم... من بارون دو سایت دوست یابی راحت را که قبلا رقیب و دشمن من بود و حالا دوست صمیمی من است و اگر اجازه بفرمایید خیلی زود برادر من خواهد شد را بحضورتان معرفی می کنم. هر بهبودی را که در رفتار من احساس می کند.