دوهمدل همسریابی جدید از صمیم قلب برای آن ها دست می زد
دوهمدل همسريابي متاسفانه نمی توانست آن ها را به عروسی خود دعوت کند چون حتی به خود آن ها در چنین جشنی خوش نمی گذشت. ولی در عوض برسم یاد بود برای هر کدام از همکاران قدیم خود هدیه گرانبهایی تهیه کرده و برای آن ها ارسال کرد. تا وقتی که آن ها در پاریس مقیم بودند دوهمدل همسريابي اغلب برای دیدن آن ها و نمایششان نزد ایشان می رفت. دوهمدل همسریابی جدید از صمیم قلب برای آن ها دست می زد و البته بخوبی می دانست که که در چه زمانی باید این تشویق صورت بگیرد.
بارون جوان هم این حقیقت را که همسر سايت همسريابي دوهمدل روزی یکی از اعضای این گروه بوده، پنهان نمی کرد. البته این حقیقت را جار نمی زد ولی اگر لازم بود بسادگی آن را مانند یک موضوع بدیهی اعلام می کرد. این روش خوبی بود که کسانی که عادت به زخم زبان زدن دارند سر جای خودشان بنشاند. به علاوه دختر یک شاهزاده بودن و موقعیت اشرافی خود ایزابل بعنوان یک کنتس و یک بارونس، دهان اینجور آدم هارا می بست. تواضعی و فروتنی که در وجود ایزابل بود و با خون ثبت نام دوهمدل عجین شده، خیلی زود دوهمدل همسريابي را در دل همه جا می داد.
حتی خانم هایی که مطابق معمول بسادگی کسی را در محفل خود راه نداده و به همه بنظر حقارت می نگرند همه تصدیق می کردند که بالاترین و با وقار ترین خانم دربار کسی بجز بارونس دو سیگونیاک کنتس دو لینوی نیست. شخص پادشاه... لویی سیزدهم که در باره اتفاقات عجیب زندگی پر آشوب ایزابل شنیده بود از پاکدامنی او تمجید کرده و به بارون دو سیگونیاک هم توجه خاصی نشان می داد و از شنیدن داستان های دلاوری دوهمدل همسریابی جدید لذت می برد. سايت همسريابي دوهمدل از اینکه بارون با به خطر انداختن جان خودش یک موجود بی دفاع را حفظ کرده بود دوهمدل همسريابي را تحسین می کرد. برای جوانی که با استفاده از موقعیت خودش در صدد سوء استفاده بر آمده بود کمترین همدردی نداشت.
دوهمدل همسریابی جدید در مصاحبت برادر و دوست جدیدش
هر چند که والومبروز بکلی عوض شده و راه خود را در زندگی تغییر داده بود. دوهمدل همسریابی جدید در مصاحبت برادر و دوست جدیدش برای هر کمکی حاضر بود و سیگونیاک هم خوبی های ثبت نام دوهمدل را به گرمی پاسخ می داد. شاهزاده هم در این سن پیری از این که خاندان او همه دور هم جمع و یار و یاور یکدیگر هستند به خوشحالی دست یافته بود که قبلا هرگز نظیر آن را تجربه نکرده بود. زن و شوهر جوان هم روز به روز به یکدیگر بیشتر علاقه پیدا کرده و هرگز مشکلاتی را که بعضی زوج های جوان پیدا می کنند برای آن ها معنی و مفهومی نداشت. ایزابل که بعنوان یک قانون هرگز چیزی را از شوهرش پنهان نمی کرد و حتی کوچکترین فکر و تصور خود را با ثبت نام دوهمدل در میان می گذاشت، برای مدتی این طور بنظر می رسید که فکری تمام مدت ذهنش را مشغول کرده است.
ایزابل با چند نفر از مهندسان، مجسمه سازان و استادان کارهای ساختمانی جلسات مخفی گذاشته بود که به سیگونیاک در مورد آن چیزی نمی گفت. تنها والومبروز بود که در همه این کارها با ایزابل مشارکت داشت. چند ماه بعد از ازدواج آن ها... یک روز آفتابی زیبا ایزابل مثل اینکه چیزی بفکر در همان لحظه خطور کرده است به سیگونیاک گفت: عالی جناب عزیز من... تو بنظر نمی رسد که اصلا بفکر قلعه قدیمی خودت باشی. آیا دلت نمی خواهد که برای یک مسافرت کوتاه هم که شده سری به آن جا بزنی؟