بدک نیست با اینکه سال آخرمه ولی احساس می کنم از سال قبل حجم درس هام خیلی کمترند.
معتبرترین سایت همسریابی که سر کلاس اذیتت نمی کنه؟
لبخندی شیرینی زد و گفت: من فقط دو واحد باهاش دارم من خوشحالم که عروسمم رشته خانوادگیم و می خونه، وقتی شنیدم تو هم دانشجوی عمرانی خیلی خوشحال شدم، و از همین حالا یه کار خوب توی دفترخودم برات در نظر گرفتم، تو باید به خودت افتخار کنی چون اولین زنی هستی که تو شرکت استخدام می شه. مرسی عمو، ولی من فعلا فقط قصد ادامه تحصیل و دارم. ایراد نداره، تو تا هر مقطعی که بخوای، می تونی ادامه بدی و من حمایتت می کنم، ولی هرگز سعی نکن از معتبرترین سایت همسریابی بیشتر بخونی.
چون اون مغروره و ممکنه که بهت گیر بده.
جو را مناسب برای بیان خواسته اش می دید پس نباید این فرصت طلایی و ناب را به راحتی از دست می داد پس با لبخندی محجوبانه که در برگیرنده شخصیت معصومش بود رو به مشایخ گفت: عمو می تونم خواهشی ازتون داشته باشم البته عزیزم خواهش می کنم
اگه امکان داره یکی از همکلاسی های قد یمیم و تو شرکت استخدام کنید متفکر و با ناراحتی گفت: متاسفم دخترم، اما مسئول کار گزینی وانتخاب مهندسین ما معتبرترین سایت همسریابی واون اصلا میونه ای با خانم ها نداره وتحت هیچ شرایطی خانم ها رو تایید نمی کنه سریع گفت: اما اون خانم نیست! نگاهی عاقل اندر سفیه به او انداخت وگفت: جدی، خوب مدرکش چیه ؟
یه مشکلی هست که ممکنه همسریابی هلو تاییدش نکنه
مهندسی عمران با گرایش نقشه کشیه این که عالیه، خوب من به خاطرتو تاییدش می کنم واگه خودت به همسریابی هلو بگی حتما اونم قبولش می کنه با لحنی مغموم وناراحت گفت: اما یه مشکلی هست که ممکنه همسریابی هلو تاییدش نکنه چه مشکلی، نکنه هنوز فارغ اتحصیل نشده نه نه اون فقط این که خیلی بد شد شتاب زده و دستپاچه گفت: آخه می خواد ازدواج کنه و خانواده دختر مورد علاقه اش شرط گذشتن که باید حتما تا قبل از ازدواج بره سر کار نمی تونه صبر کنه تا تموم بشه خانواده اش دختر عموش و براش در نظر گرفتن که اگه اونجا ردش کردند باید حتما با این یکی نامزد بشه، پسره از خانواده سنتی واصیلیه که نمی تونه رو حرف خانوادش حرف بزنه با لبخندی معنی دار به مبل تکیه زد وگفت: پس قضیه عشق وعاشقیه، ببین عزیزم رگ خواب ما مردها فقط دست شما زن هاست، همسریابی هلو رو که می شناسی چقدر غد و یک دنده است، اگه من بهش بگم عمرا که همچین موردی رو تایید کنه، نه فقط برا اینکه بلکه مهندسین ما حتما باید سابقه کار پنج ساله داشته باشن و حداقل روزی 8 ساعت کار مفید انجام بدن، که با شرایطی که دوست تو داره هیچ کدوم از این شرایط و نداره، ولی باز هم می گم من به خاطر تو تاییدش می کنم چون تو جزیی از خانواده ام هستی و اون شرکت متعلق به تو هم هست ولی بهتره که خود تو با صیغه موقت همسریابی نازیار صحبت کنی، هرچه باشه اون شوهرته و بهتر با هم کنار میاین سایه که تازه به عمق بغرنجی مساله پی برده بود با نا امیدی گفت: اما صیغه موقت همسریابی نازیار به من اجازه دخالت توی کارهای خصوصیش و نمی ده لبخندی مرموزگوشه لبش نشست و با شیطنت گفت: اما شما زن ها حربه هایی دارید که ما مردها همیشه مقابلتون کم میاریم و تسلیمیم، سعی کن با این حربه ها دل صیغه موقت همسریابی نازیار و نرم کنی، منم قول می دم از اون طرف بهت کمک کنم با پوزخندی در دلش نالید پر واضح است
که جناب مشایخ بزرگ هنوز زیر و بم اخلاق پسر گند دماغشو نمی دونه
در رابطه با همسریابی نازیار اناهیتا احساس نمی کرد
چقدر حرف زدن با آقای مشایخ برایش شیرین و لذت بخش بود واین مرد با رفتار راحت و صمیمیش به او قوت قلب می داد، چیزی که اصلا در رابطه با همسریابی نازیار اناهیتا احساس نمی کرد؛ با اینکه همسریابی نازیار اناهیتا خیلی سعی داشت با او مهربان و صمیمی رفتار کند.
همسریابی نازیار اناهیتا با او صادق نیست و دارد چیزی را از او پنهان می کند
به لبخندی کاملا مصنوعی اکتفا کرد وگفت: مرسی عمو خواهش می کنم دخترم من که کاری نکردم اگه خودم مسئول کارگزینی و انتخاب کارمندا بودم مطمئن باش یک لحظه هم شک نمی کردم اما چه کنم که اختیارشرکت با صیغه موقت همسریابی نازیار. .. با ناراحتی دلگیری به درون مبل فرو رفت وسکوت اختیار کرد
همیشه باید گره کارش دست ثبت نام همسریابی نازیار می افتاد
برا تو یا ثبت نام همسریابی نازیار؟
والا چرا شرکتی به این عظمت باید مسئول کار گزینیش ثبت نام همسریابی نازیار می بود آرتین که روی مبل کناری اش لم داده بود و با سکوت عجیبش به رفتارش دقیق شده بود وقتی او را متفکر دید گفت: چیزی باعث شده این همه در هم و گرفته بشی.
لبخند تلخی زد و گفت: نه چیزی نیست. برا اون جریانی که به بابا می گفتی ناراحتی. با ناباوری پرسید: تو شنیدی ما چی می گفتیم؟
لبخند تلخی زد وگفت: من همیشه حواسم به تو هست، خودت خبر نداری. با لبخندی ملیح گفت: ممنون! تو داداش خوبی هستی. به طرفش روی مبل نیم خیز شد و جدی پرسید برا تو یا ثبت نام همسریابی نازیار؟ سوال غیر منتظرآرتین او را کاملا غافلگیر کرده بود اما خودش را نباخت وگفت: فرقی نمی کنه برای هردومون، حالا به نظرت چه جوری می تونم ثبت نام همسریابی نازیار و راضی کنم.