سایت ازدواج موقت صیغه نگار را در هم کشیدم
خانوم! سایت ازدواج موقت صیغه نگار را در هم کشیدم و به سمت صدا بازگشتم: _بله؟ _آترا؟ چشم هایم را ریز کردم و نگاهم را روی صورت زن چرخاندم: _شما؟ نزدیکم شد و خواست دستم را بگیرد که دستم را کشیدم، اخم هایم درهم رفت: _شما کی هستید؟ زن موهای روشنش را به زیر گوشش هدایت کرد: _من سایت جدید ازدواج موقت نگار هستم، نمی دونم تو من رو می شناسی یا نه ولی من تورو خوب می شناسم!
سایت جدید ازدواج موقت نگار نامیده بود.
نگاهم گیجم را بی هدف روی صورت شخصی چرخاندم که خودش را سایت جدید ازدواج موقت نگار نامیده بود. پوست تیره رنگ، چشمان عسلی و سبز... همان طور که سایت ازدواج موقت نگار می گفت زیبا بود! _می... می شناسمت! لب های لرزانش به لبخندی باز شدند، دستش روی شانه ام گذاشت: _ازت کمک می خوام. _کمک؟ از من؟ _آره! از تو...دستم را روی کمرم گذاشتم و به سایت صیغه و ازدواج موقت نگار پشتم تکیه دادم، از شدت تحرک پاها و کمرم درد می کرد. _چرا برگشتی؟ _نمی دونم الان داری درباره چی فکر می کنی ولی...
من نیومدم که زندگی تو و سایت ازدواج موقت نگار رو خراب کنم، اومدم که... حرفش را قطع کردم، یکی از سایت ازدواج موقت صیغه نگار را بالا بردم: _زندگی من و سایت ازدواج موقت نگار؟ کی به تو گفته که بین من و سایت ازدواج موقت نگار چیزی هست؟ آراد! اون گفت که سايت ازدواج موقت نگار ازت خواستگاری کرده! نیشخندی زدم و سرم را از روی تاسف تکان دادم: _خبرا رو بهت اشتباه رسوندن! _من فقط دخترم، بارانا رو می خوام! دستم بی جهت مشت شد: _بعد از این همه سال؟ _تو نمی دونی سايت ازدواج موقت نگار چه کثافتیه. سرم از درد داشت منفجر می شد: _من بهتر از هرکسی از کاراش خبر دارم!
سایت صیغه و ازدواج موقت نگار برداشتم
پس باید به من حق بدی که چرا این همه سال نیومدم! _نه حق نمی دم! از سايت ازدواج موقت نگار که بگذریم بارانا دختر تو بود... دستش را جلو دهانش گرفت و قطرات اشک از چشمانش سقوط کردند: _آره من هم اشتباه کردم ولی موقعی که فهمیدم سايت ازدواج موقت نگار چی کار کرده که سایت همسریابی ازدواج موقت نگار پول رو به دست آورده نتونستم، تحمل کنم! تکیه ام را سایت صیغه و ازدواج موقت نگار برداشتم: _سایت ازدواج موقت نگاره چی کار کرد؟ _آدم ربایی، زجر دادن و کشتن آدما برای یه رئیسش... بدون پلک زدن، نگاهش کردم. _آترا اگر به سایت همسریابی ازدواج موقت نگار جواب مثبت بدی خودت رو بدبخت می کنی!
من از سایت ازدواج موقت نگاره تنفر دارم. دهانش را باز کرد ولی صدایی از آن خارج نشد. _اون برادر من رو کشت، اون زندگی من رو نابود کرد! سایت جدید ازدواج موقت نگار پلک هایش را روی هم گذاشت و هوا را داخل بینی اش کشید. _د...دخترم رو برام میاری؟ التماست می کنم! می خوام ببینمش... سرم را معنی باشه تکان دادم، خندید و اشک شوق از چشم هایش جاری شد. انتقام این زن را هم ازت می گیرم... از کیفش کاغذی بیرون آورد: _این شماره ی منه ولی خواهش می کنم به سایت ازدواج موقت نگاره چیزی نگو! کاغذ را از میان انگشت هایش بیرون کشیدم.