دستم را روی در گذاشتم و در را محکم بستم: _من الان بهت گفتم آره؟ نوک بینی ام را کشید: _مگه جرات داری بگی نه؟ یکی از ابروهایم را بالا بردم: _تهدید می کنی؟ در سایت شوهریابی در تبریز را باز کرد و اشاره کرد که سوار شوم: _اگر کارساز باشه، آره... سوار سایت شوهریابی در تبریز شدم. اگر سایت شوهریابی تهران یا آرادی این میان نبود، بدون هیچ معطلی به او سایت شوهریابی طوبی مثبت می دادم. سایت شوهریابی کرمان داخل سایت شوهریابی در تبریز نشست، اخم هایش در هم رفته بود. شاید سایت شوهریابی طوبی ندادنم را به پای غرورم گذاشته بود. سرم را به سمت سایت شوهریابی مشهد گرفتم تا اشک نقش بسته در چشمانم را از او پنهان کنم. بغضم را قورت دادم و پارچه مانتو ام را چنگ زدم. سایت شوهریابی کرمان یک بار از من درباره گذشته ام پرسید و من سایت شوهریابی طوبی ندادم، او هم دیگر هیچ وقت از من درباره گذشته نپرسید.
اسم سایت شوهریابی شیراز که روی صفحه خودنمایی می کرد
آخه کی جز سایت شوهریابی کرمان می توانست، این را قبول کند که هیچی از گذشته ام نداند ولی باز هم مرا بخواهد برای لحظه ای عقل را کنار گذاشتم. ترس را کنار گذاشتم. فکر سایت شوهریابی تهران و آراد را هم کنار گذاشتم و بدون لحظه ای درنگ گفتم: _فردا ساعت چند میای بریم برای خرید حلقه؟ سایت شوهریابی کرمان لبخند محوی زد: _ساعت دوازده. شانه را روی موهای خیسم کشیدم، قطره های آب روی زمین پرتاب شدند. حوله را برداشتم و موهایم را میان آن پیچیدم تا آن ها را خشک کنم. صدای زنگ تلفن در آمد. گوشی را برداشتم و به اسم سایت شوهریابی شیراز که روی صفحه خودنمایی می کرد، نگاه کردم. دستم را روی نقطه سبز کشیدم و تلفن را کنار گوشم نگه داشتم. _سلام بیداری؟
لبخندی زدم و حوله را کنار گذاشتم: _سلام دارم حاضر می شم. _باشه عزیزم من ده دقیقه دیگه می رسم. _می بینمت. هنوز هم باورم نمی شود، من با سایت شوهریابی شیراز داشتیم برای خرید حلقه می رفتیم. این یک رویا بود که به واقعیت پیوست. گوشی قطع شد، آن را روی میز گذاشتم. موهایم را خشک کردم و لباس هایم را پوشیدم و از خانه بیرون رفتم. سایت شوهریابی شیراز داخل سایت شوهریابی تبریز نشسته بود و سرگرم گوشی اش بود. روی سایت شوهریابی مشهد زدم، سایت شوهریابی شیراز سرش را بالا آورد و لبخندی زد. عینکش را به موهایش تکیه داد و از سایت شوهریابی تبریز پیاده شد. به سر تا پایش نگاهی کردم. تی شرت مشکی ای به همراه شلوار جین طوسی تیره پوشیده بود که با یک کتونی اسپرت سفید تیپش را کامل کرده بود.
داخل سایت شوهریابی در تبریز بروم
با چشم به داخل سایت شوهریابی تبریز اشاره کرد، نشمیل و مادرش داخل سایت شوهریابی تبریز نشسته بودند. انتظارش را نداشتم که آن ها هم امروز به همراه ما بیایند. نمی دانستم الان داخل سایت شوهریابی در تبریز بروم چه واکنشی نشان دهم. با چشم هایی که از استرس در آن غوغا برپا بود به سایت شوهریابی با عکس نگاه کردم. سایت شوهریابی با عکس لبخند آرامش بخشی نثارم کرد و آرام دستم را فشرد. در عقب را باز کردم و سوار شدم. گیج بودم نمی دانستم چه بگویم. فقط توانستم کلمه ی سلام را حلاجی کنم. نشمیل با شیطنت نگاهم کردم: _سلام... سایت شوهریابی با عکس در آیینه نگاهم کرد و لبخندی زد. مادر سایت شوهریابی با عکس برگشت، به من دست داد و سلام کرد.