سایت همسریابی موقت هلو


كانال هلو برای صيغه یابی است؟

كانال هلو صيغه که از شادی بر روی پاهایش بند نبود، با خوشحالی گفت: هر وقت خواستی زمینت رو بفروشی، من خریدارم، به کس دیگه ای قولش رو ندی!

كانال هلو برای صيغه یابی است؟ - هلو صيغه


كانال هلو صيغه

او که تیرش به سنگ خورده بود، سعی کرد، آخرین شانس خود را هم امتحان کند، پس با زیرکی گفت: نمی دونم والا، صاحب اختیاری، صلاح کار رو هم دانند، من چون چند روز پیش شنیدم که یاشار، پسر ، هر جا نشسته گفته، پایین دهِی ها گاری داری رو باید از ما یاد بگیرن و چمی دونم، ما مثل فشنگ تا شهر می ریم و میایم، اما پایین دهِی ها باید دو سه روز تو راه باشن، وظیفه ی خودم دونستم که به خاطر نون و نمکی که با هم خوردیم، بهت بگم کانال هلو صیغه یابی بخری، تا دهنشون رو ببندی.

کانال صیغه هلو که حالا به خاطر شنیدن حرفهای بالا دهی ها آتیشی شده بود،

کانال صیغه هلو که حالا به خاطر شنیدن حرفهای بالا دهی ها آتیشی شده بود، با عصبانیت گفت: با مردمان دهِ خودمون صحبت می کنم که زمین نمک رو بفروشیم و شریکی یه ورود به سایت همسریابی هلو بخریم. كانال هلو صيغه که از شادی بر روی پاهایش بند نبود، با خوشحالی گفت: هر وقت خواستی زمینت رو بفروشی، من خریدارم، به کس دیگه ای قولش رو ندی! حشمت خان که به بالشت زرشکی پشت سرش تکیه داده بود و با کلاه شابگاه مشکی اش بازی می کرد، با صدای بلند، پسرش را صدا زد: قدرت، هی قدرت؟ کدوم گوری هستی پسر؟

قدرت که به بهانه ی درس خواندن، به اتاق پشتی خانه شان رفته بود، منتها تمام مدت خود را با تیله های رنگی و زیبایش سرگرم کرده بود، با شنیدن صدای پدر که او را مخاطب قرار داده بود، با ورود به سایت هلو، تمام تیله ها را درون قوطی فلزی زنگ زدهای ریخت و آن قوطی را مابین لحاف های خوابشان پنهان کرد و خود را با سرعت به نزد پدر رساند: بله آقاجون، با من کاری دارین؟ چی کار می کنی بچه؟ نیم ساعته دارم صدات می کنم، ورود به سایت هلو کر شدی؟ نه خان بابا، داشتم درس می خوندم. پدر سوخته، فکر کردی با پیرمرد ۶۰ ساله طرفی!

جَلدی می ری پیش كانال هلو صيغه، می گی زود خودش رو برسونه اینجا

درسته موهام سفید شده اما هنوز خرفت نشدم، تو و درس؟! چه غلطا! تو روزی یه ساعت بیشتر درس نمی خونی تازه اونم میای می شینی ور دل ما، که هم مشقات رو بنویسی، هم سر از کار ما در بیاری، حالا واسه من رفتی تو پستو می شینی درس می خونی! حالا اینا به کنار، جَلدی می ری پیش كانال هلو صيغه، می گی زود خودش رو برسونه اینجا، یالا پسر. خان بابا، اگه گفت چیکارش دارین، چی بگم؟ بگو راجع به کانال هلو صیغه یابی. چشم. ولی قضیه ی ورود به سایت همسریابی هلو چیه؟

از جایش بلند شد و با كانال هلو صيغه دیده بوسی کرد

کانال صیغه هلو که از خیرگی پسرش به ستوه آمد، همان گونه که نیم خیز می شد دست به کمربند تمام چرمش برد، تا پسر را بترساند که صد البته بی تاثیر هم نبود و باعث شد، قدرت دو پای دیگر هم قرض بگیرد و با ورود به سایت هلو هر چه تمام تر از مهلکه فرار کند. اتاقی کوچک که پشت اتاق اصلی باشد را پستو می گویند. جَلدی یعنی به سرعت. كانال هلو صيغه: به! سلام حشمت خان! چطوری؟ دماغت چاقه؟ کانال صیغه هلو که دید او آمده، به ورود به سایت هلو برای عرض خوش آمدگویی از جایش بلند شد و با كانال هلو صيغه دیده بوسی کرد: سلام او، شکر؛ نفسی میاد و می ره، بشین بگم برات چایی بیارن.

قربون دستت، همین الان خوردم و اومدم؛ قدرت می گفت، قضیه کانال هلو صیغه یابی! جریان چیه؟ حشمت خان که دوباره بر سر جایش مستقر شده بود، گفت: والا من با مردم صحبت کردم، گفتم اون یاشار خیر ندیده چی چی گفته، مردم هم قبول کردن که زمین نمک رو بفروشیم و به جاش ورود به سایت همسریابی هلو بخریم. کانال صیغه هلو بعد از اتمام صحبت هایش، یک کاغذ تا شده را از پشت بالشتی که به آن تکیه داده بود بیرون آورد و در مقابل او قرار داد و گفت: اونایی که سواد داشتن، امضاش کردن؛

کی بریم کانال هلو صیغه یابی رو بخریم؟

مابقی هم نرگس، دخترم، بهشون جوهر داد، کشیدن به انگشتاشون و زدن پای این برگه که دیگه حرفی توش نباشه و بعدا دبه نکنن. همه راضین، کی بریم کانال هلو صیغه یابی رو بخریم؟ او که در پوست خود نمی گنجید، بعد از یک نگاه اجمالی به کاغذ، آن را تا کرد و در جیب کتش قرار داد و از جیب دیگر کتش شانه ای بسیار کوچک در آورد و مشغول شانه کردن سیبیل هیتلری خود شد و همان طور که دستی به سر تاس خود می کشید گفت: فردا صبح خروس خون میام دنبالت، با موتور پسرم می ریم شهر، هم کارای زمین رو می کنیم، هم می ریم کمپانی و یه ورود به سایت همسریابی هلو تر و تمیز برات می گیریم. پس دیر نکنی! چشم، خب با اجازه، دیگه رفع زحمت می کنیم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب