نمی دونم ولی گفت ظهر! چی شد اومدی اینجا؟ سرم را کج کردم و گفتم: _دلم برای تو تنگ شده بود. با انگشت سبابه اش ضربه آرامی به گونه ام کوبید: _دروغ نگو! از چشمات معلومه یه چیزی می خوای بگی. لب به دندان کشیدم: _فقط می خوام بهت بگم که بدونی! نیومد بگم که ازت اجازه بگیرم. مویی که از شال بیرون زد بود را گرفت و دور انگشتش پیچید: _بله عزیزم اون رو که می دونم. آترا خانوم از هیچ کس اجازه نمی گیره! و با غیظ نگاهش را روی صورتم چرخاند. _راجب حرفات خیلی فکر کردم، دیدم که راست می گی! اگر بهش بگم می خوام کانال همسریابی خارجی رو ببینم فکر می کنه خبراییه! بعدش هم که بهش بگم جوابم منفیه، کاملا بهم مشکوک می شه. _تو همیشه به حرفای من می رسی! سرم را پایین انداختم، نجوا کردم: _همیشه که نه... بعضی اوقات!
برای کانال همسریابی خارجی نیست!
کانال همسریابی خارج از کشور چانه را گرفت و سرم را بالا آورد: _حالا نمی خواد مظلوم شی حرفت رو بزن. لبخندی دندان نمایی تحویلش دادم و گفتم: _به آراد زنگ زدم بهش ماجرای ستاره رو گفتم اون هم گفت باشه، آراد به کانال همسریابی در خارج از کشور می گه که با کانال همسریابی خارجی می خواد بره بیرون بعد هم مثلا من و آراد اتفاقی هم رو می بینیم. دستانش را زیر سرش گذاشت: _برای چی می خوای کمک ستاره کنی؟ نگاهم را به چشم های مشکی و براق کانال همسریابی خارج از کشور دوختم: _یکی این که کانال همسریابی خارجی گناه داره، کانال همسریابی در خارج از کشور خوبی برای کانال همسریابی خارجی نیست! بعد هم این که شاید ستاره مدرکی از کارای خلاف کانال همسریابی در خارج از کشور داشته باشه.
کانال همسریابی خارج از کشور خودش را بالا کشید و گفت: _آترا الان ممکنه فکر کنی که انتقام آرومت می کنه ولی بعد از این که انتقامت رو گرفتی، می فهمی که انتقام اصلا چیزه خوبی نیست. شاید حتی بعد از انتقامت هم احساس آرامش نکنی! شال را از روی سرم انداخت و آرام موهایم را نوارش کرد: _من برای چی اینجام؟ چرا اون همه حرف می شنوم تو اون گروه؟ منم غرورم رو دوست دارم ولی تو اون گروه موندم! نمی گم که این چیزا فقط به خاطره توست، درسته به خاطره کارمم هست ولی اگر تویی در کار نبودی، من این پرونده رو مثل پرونده های دیگه با آرامش حل می کردم و می گذاشتمش کنار اما زمانی که می بینم تو به خاطره کارای کانال همسریابی در خارج از کشور اشک می ریزی و غصه می خوری، من می شکنم، خرد می شم... نمی تونم ببینم در چنین حالی هستی. دوست دارم همه چی رو بذارم کنار و برم باراد رو خفه کنم. آخه تو نفس منی! قطره اشکی از چشمم راه گرفت و داخل دهانم رفت، طعم شوری اشک در دهانم پیچید.
از کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور فاصله گرفتم
پشتش قطره اشکی دیگر. کانال همسریابی خارج از کشور با انگشست سبابه اش جلوی اشک هایم را گرفت و مرا در آغوش کشید: _اینا رو نگفتم که گریه کنی! من طاقت دیدن اشک هات رو ندارم. به زور بغض را قورت دادم و سعی کردم دیگر گریه نکنم. می خواستم بحث را عوض کنم.دست زیر چشمانم کشیدم و از کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور فاصله گرفتم: این شیده کی میاد؟ کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور با شیطنت خندید: _نمی دونم، نکنه دلت براش تنگ شده که منتظرشی! مشت آرامی به شکمش کوبیدم: تو برو فعلا عکساش رو نگه دار.
از روی تخت برخاستم. کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور شالم را کشید: _قهر کردی؟ شالم را محکم از دستش بیرون کشیدم: _نه! شالم را دوباره گرفت و کشید، من هم شالم را کشیدم، کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور خندید و گفت: _می خوای بری؟ از میان دندان هایم غریدم: _اگر شما شالم رو ول کنید، آره! محکم تر شالم را کشیدم. تلو، تلو خوردم و روی تخت افتادم. _شالم پاره می شه! کارن شانه بالا انداخت.