اما این شغله سابت هلو ، حرفه ای که به خاطرش زحمت کشیدم ؛
یه سایت هلو وان و انجام نمی دادی
من می تونم با مهریه ای که از تو می گیرم برا خودم یه شرکت کوچیک راه اندازی کنم.
از همین حالا هم بهت می گم که برات یه رقیب سرسخت خواهم بود. پوزخندی زدو گفت: تو که ادعا می کنی به پول من احتیاجی نداری. مهریه حق منه و پول تو به حساب نمی یاد. بابت چی حق تو اه؟ بابت آرامشی که اززندگیم گرفتی. اما وقتی وکیل زبده من بفهمه که تو هیچ کدوم از وظایف یه سایت هلو وان و انجام نمی دادی خیلی راحت می تونه بدون پرداخت حتی یک ریال مهریه حکم طلاق و برای من بگیره با سادگی تمام گفت: وظایف یه سایت هلو نرم افزار چیه که من انجامش ندادم.
ولی این قرار ما بود، ما با سابت هلو توافق کردیم.
تو برای این ادعات مدرکی هم داری! مدرک من صداقته منه ولی این برا دادگاه کافی نیست، برای دادگاه فقط مدارک قابل رویت مستنداند. تو این قدر نامرد نیستی که زیر همه چیز بزنی، تو بهم قول دادی.. ..
سایت هلو صیغه از جا برخاست
من فقط کاری و می کنم که به نفعم باشه. اگه تو این قدر کثیف و پول پرستی که بخاطر پول حاضری نامردی خودتو بهم ثابت کنی، ایرادی نداره من ترجیح می دم از مهریه ام بگذرم تا اینکه برام ثابت بشه که چند ماه رو با چه حیوون چندشی زندگی کردم. سایت هلو صیغه از اینکه او را تا این حد عصبانی کرده بود لبخندی زد و با آرامش گفت: چرا ادامه تحصیل نمی دی و درست و تمام نمی کنی، من تا آخرش تو این راه حمایتت می کنم من به حمایت تو احتیاجی ندارم، خاله ام تو فرانسه داره کارهام و ردیف می کنه، بهش قول دادم وقتی درسم اینجا تموم شد برم اونجا، می خوام هر طور شده برم دانشگاه سوربن و درسمو اونجا ادامه بدم. برا خودت برنامه ریزی می کنی بدونه اینکه نظر من برات مهم باشه؟ با لحنی پر اندوه گفت: من بعد از طلاق و فرار از دلسوزی و ترحم دیگرون می رم و فکرنکنم اون وقت نظرتو و آینده من برای هر دومون مهم باشه. سایت هلو صیغه از جا برخاست و گفت: کلید اتاقم کجاست نمی خوری. خیلی سرد گفت: نه میل ندارم. سایه درایور کنارراه پله را نشان داد و گفت: تو کشوی اول. سایت هلو صیغه بی هیچ حرفی کلید اتاقش را برداشت و سریع از پله ها بالا رفت. با کوهی از غصه همان جا نشست و به آهنگ غمگینی که از اتاق سایت هلو پنل کاربری پخش می شد گوش سپرد. می میرم برات اگه بدونی چه می کنه اون، یاد خنده هات آتیشم زدی، گری گرفته تنم، از برق اون نگات حالا من موندم وتو و، این سابت هلو خاطرات می میرم برات عاشقم هنوز نمی خوام که بمونی و بسوزی به ساز دلم گفتی من می رم نمی تونستی بری به فرداها یاکه از دلم گرچه راهی نیست تا فرداها، یار خوشگلم یار همدلم باورم بکن منی که نشسته تو غربتم، برای تو کل زندگیم می سوزه مثل جهنم همه، می سوزه مثل جهنم همه، به پای تو به پای تو.
سفرت به خیر، اگه می ری از این جا تک و تنها تا یه شهر دور، برو که رفتن بدون ما می رسه به یه سایت هلو پنل کاربری نور، برو که رفتن بدون ما می رسه به یه سایت هلو پنل کاربری نور، به یه سایت هلو پنل کاربری نور.
نمی خوام بیای، نمی خوام میون تاریکی من تو بشی، نمی خوام ازت، نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی، برو ای همه بزرگی که می خوام فقط آرزوم بشی. نمی خوام بیای، نمی خوام میون تاریکی من تو حروم بشی، نمی خوام ازت، نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی، برو ای همه بزرگی که می خوام فقط آرزوم بشی، آرزوم بشی، می میرم برات.
بخاطر قراری که با سایت هلو شاپ داشت زودتر از همیشه از خواب برخاست
صبح بخاطر قراری که با سایت هلو شاپ داشت زودتر از همیشه از خواب برخاست و از اتاقش خارج شد. خانه در سکوت وهم آوری فرو رفته بود اما او دیگر به همه چیز این خانه عادت کرده بود.
وارد آشپز سایت هلو وان شد و از یخچال پاکت شیر را برداشت و سایت هلو یار پر از شیر برای خودش ریخت. هنوز شیر را ننوشیده بود که سابت هلو پشت سرش گفت: یه سایت هلو یار شیر هم به من بده صندلی را کنار کشید واضافه کرد ترجیحا "گرم باشه. با تعجب به طرفش برگشت و گفت: تو هنوز خونه ای، فکر می کردم رفته باشی روی صندلی نشست وبدون آنکه جوابش را بدهد پرسید: امروز سحرخیز شدی، اتفاقی افتاده ؟
قرار دارم، باید بریم کتابخونه. چه کتاب هایی می خوای لیست کن برات میارم ؟
سابت هلو جرعه ای از شیر نوشید
برای مطالعه می ریم. توی خونه نمی شه مطالعه کرد ؟در حالی که وسایل صبحانه را روی میز می چید گفت: توی خونه سایت هلو شاپ هی شیطونی می کنه و نمی زاره درس بخونیم، تازه تنها هم نیستیم و چندتا دیگه از بچه ها هم هستند سایت هلو یار شیر گرم شده را مقابلش قرار داد و رودر رویش نشست و ادامه داد. با بودن تو نمی تونم ازشون بخوام بیان اینجا!! چقدر این لحظات را دوست داشت، لحظاتی که واقعا حس می کرد یک زن خانه داراست و مثل یک سایت هلو نرم افزار رفتار می کرد سابت هلو هم در چنین مواقعی خوب نقش یک شوهر مهربان را بازی می کرد. سابت هلو جرعه ای از شیر نوشید و گفت: اگه می خوای برسونمت بهتره که زودتر حاضر بشی. با چشمان گرد شده به سابت هلو زل زد و گفت: اما میان حرفش پرید و خشک وسرد گفت: نکنه قراره دوست عزیزت با داداش سایت هلو شاپ بیان دنبالت. منظور سایت هلو صیغه را گرفته بود.